خراب خانه

از این خراب خانه که رفتی دیوار ها جذام گرفتند غم ها تمام زندگی ام را در اختیار تام گرفتند از این خراب خانه که رفتی با پنجره هوار کشیدم با میخ دور خاطره ها را جان کندم و حصار کشیدم از این خراب خانه که رفتی گلدان گرفته بود عطش را پیراهنی برید سرش […]

از این خراب خانه که رفتی
دیوار ها جذام گرفتند
غم ها تمام زندگی ام را
در اختیار تام گرفتند

از این خراب خانه که رفتی
با پنجره هوار کشیدم
با میخ دور خاطره ها را
جان کندم و حصار کشیدم
از این خراب خانه که رفتی
گلدان گرفته بود عطش را
پیراهنی برید سرش را
مبلی کنار هال رگش را…
از این خراب خانه ک رفتی
تشویش ها به بار نشستند
گل ها کنار خار نشستند
در انتظار دار نشستند
در آینه که جیغ کشیدی
در عکس مان که تیغ کشیدی
بین من و تو جنگ نبود و …
من را به منجنیق کشیدی
از این خراب خانه که رفتی
سجاده ام سلوک ندارد
من شانه ام به روی زمین است
روتختی ات چروک ندارد
از این خراب خانه که رفتی

جواد خدابخشی


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید