عبور ترامپ از متحدان اروپایی

به گزارش صدانیوز ، بعد از آنکه دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا تصمیم به خروج از توافق هسته‌ای با ایران گرفت، اروپا واکنش تندی به این اقدام آمریکا نشان داد. به نظر می‌رسد مسئله فقط بر سر بی‌اعتبارکردن یکی از دستاوردهای مهم دیپلماسی اتحادیه اروپا نیست بلکه مسئله این است که دمدمی‌مزاجی، پیش‌بینی‌ناپذیربودن و از همه […]

به گزارش صدانیوز ، بعد از آنکه دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا تصمیم به خروج از توافق هسته‌ای با ایران گرفت، اروپا واکنش تندی به این اقدام آمریکا نشان داد. به نظر می‌رسد مسئله فقط بر سر بی‌اعتبارکردن یکی از دستاوردهای مهم دیپلماسی اتحادیه اروپا نیست بلکه مسئله این است که دمدمی‌مزاجی، پیش‌بینی‌ناپذیربودن و از همه مهم‌تر عدم تعهد و پایبندی ترامپ به اتحادیه اروپا می‌تواند به این معنا باشد که از این پس، می‌توان هر رفتاری را از ایالات متحده انتظار داشت.

به نظر می‌رسد سیاست تعامل جای خود را به سیاست خشم داده است؛ امری که می‌تواند حتی اتحاد ترانس آتلانتیک را نیز تهدید کند و در این شرایط تقبیح و انتقاد تند نیز دیگر نمی‌تواند چاره کار باشد. با این اوصاف، پرسش اصلی این است که آیا اروپایی‌ها در واکنش به این اقدامات ترامپ، واکنشی خواهند داشت یا نه؛ به نظر می‌رسد جواب منفی است. به گزارش فارین افرز، خروج ایالات متحده از توافق هسته‌ای با ایران را بدون تردید باید لحظه مهم و سرنوشت‌سازی در رابطه آمریکا و اروپا و به اصطلاح برای مناسبات ترانس آتلانتیک دانست. برای اروپایی‌ها، برجام نمونه‌ای نادر از تلاشی هماهنگ و نتیجه‌بخش از سوی اروپایی‌ها بود که توانست دیدگاه آمریکا درباره یک مسئله امنیت بین‌المللی حیاتی را تغییر دهد. با این اوصاف، تصمیم ترامپ برای خروج از این توافق نه‌تنها با تشویق کشورها برای دستیابی به سلاح هسته‌ای، امنیت و ثبات منطقه‌ای را موردتهدید قرار می‌دهد بلکه حاوی این نکته است که اروپا نمی‌تواند درباره مسائل امنیتی غامض بر تصمیم واشنگتن تأثیرگذار باشد. هرچند اروپا در محکوم‌کردن تصمیم ترامپ متحد عمل کرد اما به نظر می‌رسد این چیزی زیادی را تغییر نخواهد داد.
واکنش به این تصمیم در میان رسانه‌ها از این هم تندتر بوده است. اشپیگل اخیرا در سرمقاله‌ای عنوان کرده که رابطه کنونی اروپا و آمریکا را نمی‌توان یک رابطه دوستانه دانست. این خشم و سرخوردگی طبیعی است اما مسئله جدیدی نیست. رابطه اروپا و آمریکا بعد از حمله به کانال سوئز در سال ۱۹۵۶، هر از چندگاهی با بحران‌هایی همراه بوده است. در واقع در سال ۲۰۱۵ میلادی و در همان دوران طلایی ریاست‌جمهوری باراک اوباما، ماجرای شنود مکالمات آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، با انتقاد تند رسانه‌های آلمانی همراه شد. در همان زمان نیز اشپیگل با لحنی مشابه از پایان‌یافتن رابطه آمریکا و آلمان نوشت و از مرکل خواست تا در برابر آمریکا مقاومت کند. هرچند مقامات آلمانی در پشت درهای بسته از این سخن می‌گفتند که روابط برلین و واشنگتن هیچ‌گاه مثل قبل نخواهد شد اما چند ماه بعد، همه چیز به روال عادی بازگشت.
به نظر می‌رسد دست اروپایی‌ها برای سیاست‌مداران آمریکایی رو شده است. از نظر آمریکایی‌ها، اروپایی‌ها خیلی حرف می‌زنند اما در عمل کاری انجام نمی‌دهند. حتی در جریان حمله به عراق که می‌توانست لحظه‌ای طلایی برای شکل‌دهی به یک مقاومت اروپایی باشد، ۱۴ کشور عضو اتحادیه اروپا از جمله ایتالیا، اسپانیا و بریتانیا از هجوم نظامی آمریکا حمایت کردند. هرچند شاید سرانجام زمانی برسد که دیگر اروپا رفتارهای آمریکا را تحمل نکند اما باید این سؤال را پرسید که چه عاملی باعث شده اروپا در این رابطه نابرابر دوام بیاورد. اولین عامل این است که به نظر می‌رسد اروپایی‌ها بیشتر به این ائتلاف نیاز دارند. از نظر اروپایی‌ها، اتحاد با آمریکا حکم وزنه ثبات در این دنیای در حال تغییر را دارد و همچنین بنیانی است که امنیت اروپا بر آن بنا شده است. منافع و ارزش‌های مشترک در کنار تهدید قدرت‌های اقتدارگرایی مانند روسیه و چین می‌تواند این پیوند را زنده نگه دارد.
از سوی دیگر اروپا نیز برای آمریکا اهمیت دارد. واشنگتن درخصوص مسائل امنیت بین‌الملل از جمله سوریه و افغانستان به کمک نیاز دارد. اما مسئله این است که آمریکا خلاف اروپا برای امنیت خود نیازی به اتحاد با اروپا ندارد. همان‌طور که ترامپ بارها اذعان کرده، ایالات متحده می‌تواند به راحتی از این اتحاد خارج شود. روی کاغذ، اروپایی‌ها می‌توانند با اتحاد با یکدیگر امنیت خود را تأمین کنند. این کشورها در کنار هم از وزن اقتصادی و قدرت نظامی معادل با آمریکا و حتی بیشتر از هر رقیب دیگری از جمله روسیه برخوردارند. اما در عمل، آنها همچنان ترجیح می‌دهند در حوزه امنیت به جای تکیه به یکدیگر به آمریکا تکیه کنند. از نگاه اروپایی‌ها، آمریکا فقط متحدی در برابر تهدیدهای بیرونی از جمله روسیه یا تروریسم نیست بلکه حکم متحدی را دارد که در مناقشات داخلی میان کشورهای اتحادیه اروپا نیز نقش ایفا می‌کند. به عنوان مثال، سیاست‌مداران یونان به واشنگتن به چشم سپری دفاعی در برابر سیاست‌های ریاضتی اقتصادی آلمان نگاه می‌کنند. در لهستان، عدم اعتماد به اتحادیه اروپا و دیگر کشورها به‌خصوص آلمان، باعث نزدیکی ورشو به واشنگتن شده است. در حقیقت آمریکا می‌تواند از کشورهای اروپایی در برابر یکدیگر دفاع کند. شاید به همین خاطر باشد که با وجود مواضع تند شفاهی، رهبران اروپایی در عمل کار خاصی برای مقابله با ترامپ انجام نداده‌اند.
برداشت اولیه اروپا این بود که عقلای جمهوری‌خواه پیرامون ترامپ سرانجام او را سر عقل خواهند آورد و سیاست آمریکا در قبال اروپا تغییر چندانی نخواهد کرد. مقامات آمریکایی نیز در سفر به اروپا از رهبران کشورهای اروپایی می‌خواستند بدون توجه به توییت‌های ترامپ، توجه خود را به سیاست‌های این کشور معطوف کنند. آن‌طور که این مقامات می‌گفتند در مسائلی چون روسیه و ناتو، سیاست آمریکا با وجود اظهارات ترامپ در همان مسیر قبلی باقی می‌ماند. اما حال بسیاری از آن عقلا رفته‌‌اند و ترامپ عملا سکان هدایت سیاست خارجی این کشور را در دست گرفته است. علاوه بر این، برخی موارد دیگر نیز باعث می‌شود تا اتحادیه اروپا نتواند جبهه واحدی را علیه آمریکا تشکیل دهد که از آن جمله باید به وابستگی امنیتی لهستان به واشنگتن و خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا اشاره کرد.
بنابراین در طولانی‌مدت، اتحاد ترانس‌آتلانتیک برای بقا به چیزی فراتر از وضعیت کنونی نیاز دارد. در غیر این صورت، سرخوردگی اروپایی‌ها در کنار بی‌تفاوتی آمریکا باعث می‌شود این اتحاد کارکرد خود را از دست بدهد. شاید افزایش بودجه دفاعی و عمل به تعهدات بودجه‌ای در قبال ناتو بتواند تا حدودی این شرایط را بهبود ببخشد اما عامل اساسی‌تر درک این نکته از سوی اروپایی‌هاست که منافع اروپا شاید با منافع آمریکا هم‌راستا نباشد. در واقع اروپایی‌ها باید درک کنند آنچه از آنها می‌تواند دفاع کند، اتحاد با یکدیگر و ایجاد صفی متحد در برابر آمریکاست. البته این به معنای همسویی با چین و روسیه در قبال آمریکا نیست بلکه به معنای درک اتحاد به همان شکلی است که آمریکا آن را درک می‌کند.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید