پیش از پیروزی دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا در انتخابات سال ۲۰۱۶ میلادی کارشناسان و مخالفان سیاسی او نگرانیهایی را درباره اختیارات رئیس جمهور به منظور صدور فرمان حمله هستهای مطرح کرده بودند. این بحث در کنگره در طول دوران ریاست جمهوری او ادامه یافت. “نانسی پلوسی” رئیس مجلس نمایندگان در زمان ترک سمت خود آشکارا از رئیس ستاد مشترک خواسته بود تا توانایی رئیس جمهور وقت برای پرتاب تسلیحات هستهای را محدود کند.
به گزارش نبأخبر، جنگ هستهای به قلمروی گفتگوهای میز شام بازگشته است و بیش از یک نسل بر اذهان عمومی سنگینی میکند. این وضعیت ایجاد شده صرفا دستاورد بزرگ فیلم “اوپنهایمر” و فروش بالای آن در گیشه نیست. از زمان حمله روسیه به اوکراین مقامهای روس تهدیدات هستهای را مطرح کردهاند. روسیه هم چنین مشارکت خود در معاهده کنترل تسلیحات هستهای با ایالات متحده را به حالت تعلیق درآورده است. کره شمالی موشکهای نمایشی پرتاب کرده است. ایالات متحده در حال مدرنیزاسیون تسلیحات هستهای خود میباشد و یک بالن نظارتی که از چین بر فراز آسمان آمریکا در حال حرکت بود را ساقط کرد.
به نقل از نیویورک تایمز، “جوان رولفینگ” رئیس عملیات ابتکار تهدید هستهای که یک گروه غیرانتفاعی با نفوذ در واشنگتن است، میگوید: “به اعتقاد من تهدید استفاده از تسلیحات هستهای امروز به اندازه عصر هستهای بالاست”.
در چنین فضایی یک بحران متعارف خطر تبدیل شدن به بحرانی هستهای را دارد و برای تحقق آن تنها به یک رهبر جهانی نیاز است تا تصمیم حمله هستهای را اتخاذ نماید. در نتیجه، فرایند تصمیم گیری باید بهتر درک شود. تصمیمگیری هستهای از نظریه اقتصادی نشأت میگیرد جایی که تحلیلگران اغلب فرض میکنند که یک “بازیگر منطقی” در حال تصمیم گیری است. رولفینگ میگوید: “همه ما میدانیم که انسانها اشتباه میکنند. ما همواره قضاوت خوبی نداریم. ما تحت استرس متفاوت رفتار میکنیم و نمونههای بسیار زیادی از شکستهای انسانی در طول تاریخ وجود دارند. چرا ما فکر میکنیم که در مورد مقوله هستهای وضعیت متفاوت است”؟
با این وجود، درک علمی رو به رشد از مغز انسان لزوماً به تنظیمات پروتکلهای پرتاب هستهای تعمیم نیافته است. اکنون فشاری برای تغییر در این مورد وجود دارد. برای مثال سازمانی که توسط رولفینگ رهبری میشود روی پروژهای کار میکند تا در استراتژیها و پروتکلهای هستهای بینشهایی را از حوزه علوم اعصاب اعمال کند تا رهبران سیاسی وارد آخرالزمان هستهای نشوند.
با این وجود، صحبت از یافتن ایدههای نوآورانه و با پشتوانه علمی، برای جلوگیری از حمله هستهای از انجام آن آسانتر است. کارشناسان باید سیاست گذاران را متقاعد کنند که بینشهای مبتنی بر تحقیق را در عملکرد هستهای در دنیای واقعی اعمال کنند.
قدرتهای هستهای جهان پروتکلهای متفاوتی برای تصمیم گیری درباره استفاده از سلاحهای هستهای دارند. در ایالات متحده، تصمیم تنها بر عهده یک نفر است. “رجا یونس” از مرکز مطالعات استراتژیک در واشنگتن میگوید: “ویران کنندهترین تسلیحات در زرادخانههای نظامی آمریکا را صرفا رئیس جمهور میتواند سفارش دهد”.
او اشاره میکند که در بحرانی مرتبط با تسلیحات هستهای رئیس جمهور احتمالا با وزیر دفاع، رهبران نظامی و دیگر دستیاران دیدار خواهد داشت. آنان با یکدیگر اطلاعات را مورد ارزیابی قرار داده و درباره تعیین استراتژی بحث میکنند و مشاوران سناریوها و اقدامات احتمالی را به رئیس جمهور ارائه میدهند.
“الکس والرشتاین” استاد موسسه فناوری استیونز در نیوجرسی میگوید در پایان صرفا رئیس جمهور امریکاست که تصیم گیرنده خواهد بود و میتواند توصیههای مشاوران را نادیده بگیرد. این تنها اوست که میتواند دکمه را فشار دهد. رولفینگ میگوید: “در واقع، از منظر آمریکا این تسلیحات سلاحهای رئیس جمهور هستند”.
جنگ هسته ای می تواند به جهان پایان دهد اما اگر همه چیز در سر ما باشد وضعیت چگونه خواهد بود؟
پیش از پیروزی دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا در انتخابات سال ۲۰۱۶ میلادی کارشناسان و مخالفان سیاسی او نگرانیهایی را درباره اختیارات رئیس جمهور به منظور صدور فرمان حمله هستهای مطرح کرده بودند. این بحث در کنگره در طول دوران ریاست جمهوری او ادامه یافت. “نانسی پلوسی” رئیس مجلس نمایندگان در زمان ترک سمت خود آشکارا از رئیس ستاد مشترک خواسته بود تا توانایی رئیس جمهور وقت برای پرتاب تسلیحات هستهای را محدود کند.
در چنین فضایی بود که از “موران سرف” عصب شناس دعوت شد تا در سال ۲۰۱۸ میلادی سخنرانیای تحت عنوان “مغز شما در معرض خطر فاجعه باری قرار دارد” را ایراد کند.
دکتر سرف با یک تی شرت مشکی و شلوار جین در اتاقی متشکل از کارشناسان و محققان درباره موضوعات نگران کننده وجودی مانند جنگ هستهای توضیحاتی را ارائه داد.
این گروه در تلاش است برای بهبود پروتکلهای پرتاب هستهای، پیشنهادات علمی به دولت ارائه دهد. تغییر این سیاستها غیرممکن نیست، اما مستلزم سناریوی سیاسی درست است. این محققان باور دارند که برای تصمیم گیری درست در این مورد وجود رئیس جمهوری مناسب امری ضروری میباشد.
دکتر سرف و همکارانش میخواهند با این پروژه کانالی برای به اشتراک گذاشتن یافتهها و پیشنهادات خود با مقامهای برجسته دولتی پیدا کنند. او نسبت به تفاوتی که ممکن است این یافتهها ایجاد کنند خوش بین است. او میگوید: “من همیشه فکر میکنم همه چیز بهتر خواهد شد. من همیشه فکر میکنم که با یک لبخند زیبا میتوانید سختترین مخالفان را وادار به گوش دادن به حرفهای تان سازید”.
دکتر سرف میگوید در واقعیت امر سرنوشت میلیونها نفر به روانشناسی فردی بستگی دارد. یکی از پیشنهادات دکتر سرف اسکن مغز روسای جمهور و به دست آوردن درک از بخشهای عصبی تصمیم گیری ریاست جمهوری است. او میگوید: “شاید یک فرمانده کل قوا صبح بهتر عمل کند و فرمانده دیگر هنگام عصر عملکرد بهتری داشته باشد. یکی هنگامی که گرسنه است بهتر تصمیم گیری نماید و دیگری زمانی که سیر است”.
دکتر سرف میگوید یکی از عوامل مهم صحبت کردن در طول جلسه بزرگ است. برای مثال، اگر رئیس جمهوری یک عقیده را در آغاز سخنان خود مطرح کند دیگران که لزوما در زنجیره پایینتر از نظر قدرت صدور فرمان قرار دارند کمتر احتمال دارد که او را به چالش کشیده یا نظری مغایر با نظر او را مطرح نمایند. این ایده که نظم سلسله مراتبی صحبت کردن بر نتیجه بحث تاثیر میگذارد موضوع تازهای نیست. “دیوید جی ویس” استاد برجسته در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا با اشاره به مطالعات انجام شده توسط “سولومون اش” روانشناس میگوید: “این یک آزمایش کلاسیک میباشد که در دهه ۱۹۵۰ میلادی انجام شده است”. دکتر سرف هم چنین پیشنهاد کاهش فشار زمان تصمیم هستهای را مطرح کرده است. او میگوید: “ما میدانیم که زمان فشرده شده برای اکثر تصمیمات و بیشتر افراد امری بد است”.
رولفینگ میگوید: “اعتقاد ما این است که سیستمی که ما داریم سیستمی است که به یک تصمیم گیرنده واحد متکی است؛ فردی که ممکن است برای تصمیم گیری صلاحیت داشته باشد یا نداشته باشد؛ سیستمی شکننده و بسیار خطرناک است”. یک تصمیم گیرنده هستهای ممکن است مطمئن نباشد که عملکرد سلاح هستهای تا چه اندازه شدید و زیاد است و چرا موشک شلیک شده یا آن که آیا موشکهای بیش تری در راه هستند یا خیر.
جنگ هسته ای می تواند به جهان پایان دهد اما اگر همه چیز در سر ما باشد وضعیت چگونه خواهد بود؟
یکی دیگر از مطالعات دکتر سرف در مورد تغییرات آب و هوایی است. مشخص شد که وقتی از مردم خواسته شد تا در مورد گرم شدن سیاره زمین نظرشان را بیان کنند اکثرا نگران تاثیر آن بودند. حتی در این میان افراد دچار تردید در این باره نیز خواستار آگاهی بیشتر در آن مورد بودند. دکتر سرف میگوید:”شما اساسا مغز خود را تغییر میدهید بدون این که کسی به شما چیزی بگوید”.
او فکر میکند که این نتایج میتواند در سناریوهای هستهای اعمال شود تا مردم از ریسک هستهای آگاه شده و در از تغییرات در سیاستگذاریهای پیرامون آن حمایت نمایند. این یافتهها هم چنین میتوانند برای ارزیابی تفکر و پیش بینی دستیارانی که به رئیس جمهور توصیه ارائه میکنند مورد استفاده قرار گیرند. دکتر سرف میگوید: “هر مغزی حتی مغز یک فرمانده نیز در درک معنای پرتاب یک سلاح هستهای دچار مشکل میشود. ما واقعا نمیتوانیم معنای کشتن ۳۰ میلیون انسان را درک کنیم”.
یک اصطلاح روانشناختی قدیمی برای این وجود دارد: بی حسی روانی که توسط “رابرت جی لیفتون” ابداع شد. دکتر “اسلوویچ” استاد روانشناسی در دانشگاه اورگان که تحقیقات اش مفهوم بی حسی روانی را گسترش داده میگوید: “صرفا بدین خاطر که انسانها به اندازه کافی باهوش هستند که بر سلاحهای مخرب تسلط داشته باشند به معنای آن نیست که ما به اندازه کافی هوشمند هستیم که بتوانیم پس از ایجاد آن تسلیحات وضعیت را مدیریت کنیم”.
چنین وضعیت دشواری توجه مناسب به تمام اطلاعات را برجسته میسازد و این موضوع با تمایل به تصمیم گیری بر اساس یک یا چند متغیر برجسته ترکیب میشود. دکتر اسلوویچ میگوید: “اگر ما با انتخابهایی روبرو شویم که در آن بین امنیت و نجات جان انسانها در کشورهای دیگر و در دوردست یکی را انتخاب کنیم به دلیل آن که دچار بی حسی شده ایم و آن جمعیت را صرفا عدد قلمداد میکنیم امنیت را انتخاب خواهیم کرد”.
دکتر اسلوویچ هم چنین عواملی را بررسی کرده است که باعث میشوند مردم از جمله روسای جمهور تمایل بیش تری به استفاده از تسلیحات هستهای داشته باشند. برای مثال، او در یکی از آزمایشها دریافت که هر چه یک فرد از سیاستهای تنبیهی بیش تری حمایت کنند احتمال بیش تری وجود دارد که استفاده از بمب اتمی را مورد تایید قرار دهد.
جنگ هسته ای می تواند به جهان پایان دهد اما اگر همه چیز در سر ما باشد وضعیت چگونه خواهد بود؟
پژوهشگران دیگری مانند “جانیس اشتاین” دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه تورنتو سناریوهایی را بررسی کرده اند که در آن افسران نظامی نسبت به انتقال اطلاعات به زنجیره فرماندهی که ممکن است باعث پرتاب هستهای شود بیمیل هستند. این وضعیت در واقع در سال ۱۹۸۳ میلادی رخ داد زمانی که سرهنگ دوم “استانیسلاو پتروف” افسر نیروی دفاع هوایی اتحاد جماهیر شوروی در مرکز فرماندهی در نزدیکی مسکو اطلاعاتی را دریافت کرد که نشان میداد ایالات متحده موشکهای بالستیک قاره پیما را پرتاب کرده است. سرهنگ پتروف با خود فکر کرد که گزارش دادن این رخداد میتواند اعلام یک زنگ خطر اشتباه باشد و تصمیم گرفت این هشدار را به مافوق خود اطلاع ندهد. حق با او بود. از آنجایی که سرهنگ بیش از تلافی نکردن، از وقوع جنگ هستهای هراس داشت گزارش ندادن اش باعث شد تا جنگ جهانی سوم آغاز نشود.
دکتر والرشتاین میگوید در گذشته طرحهای پرتاب هستهای با شرایط، فلسفهها و فناوریهای در حال تغییر سازگار شده اند و روسای جمهور پروتکلها را به دلیل ترسهایی که در لحظات تاریخی شان پدیدار شده تغییر داده اند: این که ارتش به تنهایی یک بمب اتمی پرتاب کند، کشور یک پرل هاربر هستهای را تجربه کند یا حادثهای رخ دهد.
شاید ترس امروزی این باشد که روانشناسی فردی بر انتخابی که جهان را تغییر میدهد حکمرانی میکند. با توجه به این موضوع کار برای درک این که چگونه مغزها ممکن است در یک بحران هستهای کار کنند و چگونه میتوانند بهتر کار کنند ارزشمند است. آن چه پس از علم میآید یعنی چگونگی تغییر سیاستگذاریها پیچیده است، اما غیر ممکن نیست. پروتکلهای هستهای ممکن است حس ماندگاری داشته باشند، اما در پردازشگرها نوشته شده اند و نه بر روی سنگ در نتیجه قابلیت تغییر دارند. دکتر والرشتاین میگوید: “سیسم فعلی که ما داریم شکل گرفته در آسمان و نازل شده از آنجا بر روی زمین نیست”.