آیا جنگ ابرقدرت ها اتفاق می افتد؟

به تحلیل مجله فارین افرز آمریکا

پمپئو

امروزه روابط ایالات متحده و چین در حال سقوط آزاد است. دولت ترامپ جنگ تجاری را به راه انداخته است و در زمینه فن آوری های پیشرفته ، ایالات متحده در تلاش است تا شرکت های چینی مانند هواوی را از بازار آمریکا بیرون کند. حوادث شبه جزیره کره در حال پیشرفت خطرناکی است و تنش ها در ارتباط با مانورهای نظامی هر دو کشور در دریای چین جنوبی و تنگه تایوان در حال افزایش است.

به گزارش نباء خبر،مجله فارین افرز آمریکا می نویسد: واشنگتن در تقابل با پکن بیش از حد پیش رفته است و نمی خواهد به واقعیت برگردد. چین از مواضع خود در آسیا دست نخواهد کشید. روند رویارویی واشنگتن می تواند به فاجعه ای ختم شود که جنگ های افغانستان، عراق و ویتنام درمقایسه با آن کم رنگ می شوند.
پس از پایان جنگ سرد ، سیاستمداران ، دانشگاهیان ، کارشناسان و تحلیل گران بین المللی و آمریکایی شروع به ادعا کردند که درگیری های نظامی بزرگ بین قدرت های بزرگ تا ابد فرو رفته است. در سال ۱۹۸۶ ، جان لوئیس گادیس  مورخ مشهور آمریکایی، دوران پس از جنگ جهانی دوم را “صلح طولانی مدت” تعریف کرد، زیرا در طول دوره پس از جنگ جهانی دوم اتحاد شوروی و ایالات متحده هرگز در درگیری های نظامی آشکار با یکدیگر شرکت نکردند. چند سال بعد، جان مولر، دانشمند علوم سیاسی ، اظهار داشت که هنجارهای تغییر یافته روابط بین الملل، جنگ بین ابرقدرت ها را به یک پدیده منسوخ تبدیل کرده است. در سال ۲۰۱۱ ، روانشناس استیون پینکر گفت که طولانی ترین صلح روی کره زمین به “دنیای جدید” تبدیل شده است. البته امروز شاهد درگیری های نظامی در افغانستان، لیبی، سوریه، یمن و اوکراین هستیم. با این حال، از سال ۱۹۴۵ تاکنون حتی یک درگیری مستقیم نظامی بین ابرقدرت ها رخ نداده است.
در همان زمان ، علیرغم تلاش دانشمندان و سیاستمداران برای انکار وجود تهدید جنگ جهانی گسترده ، شرایط وقوع آن همچنان وجود دارد و سطح بالایی از تنش همچنان در درجه اول بین ایالات متحده و چین وجود دارد. علی رغم اینکه رقابت بین ایالات متحده و چین در حال تشدید است، بسیاری از سیاستمداران و دانشمندان علوم سیاسی معتقدند که جنگ بین دو کشور غیرممکن است. خوش بینی آنها بر اساس چندین نظریه استوار است. اولین مورد این است که سطح بالای روابط اقتصادی خطر درگیری جدی مسلحانه را کاهش می دهد. با این حال ، تاریخ چیز دیگری را نشان می دهد. به عنوان مثال، وابستگی متقابل اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی کشورهای اروپا قبل از جنگ جهانی اول و اقتصادهای دو مخالف اصلی – انگلیس و آلمان – به طور کلی قبل از جنگ جهانی اول با هم ارتباط تنگاتنگی قرار داشتند. اما حتی اگر تصور کنیم که وابستگی متقابل اقتصادی بین ایالات متحده و چین خطر جنگ بین آنها را کاهش می دهد ، نمی توان انکار کرد که ایالات متحده و چین شروع به تضعیف این روابط کرده اند.
نکته دوم اعتقاد به قدرت بازدارندگی هسته ای است. با این حال، ترکیب کلاهک های هسته ای کم بازده با سیستم های تحویل دقیق تر ، جنگ هسته ای به اصطلاح “محدود” را امکان پذیر کرد که منجر به تخریب آخرالزمانی کره زمین نباشد.
و سرانجام ، نظم بین المللی به اصطلاح “لیبرال”. به گفته برخی دانشمندان مشهور، رهبری ایالات متحده در جهان که از طریق نهادهای بین المللی مانند سازمان ملل ، سازمان تجارت جهانی یا صندوق بین المللی پول اعمال می شود و همچنین انتشار گسترده اصول همزیستی مسالمت آمیز، قادر به حفظ صلح در زمین است. فرض دانشمند علوم سیاسی جان ایکن بری مبنی بر اینکه چنین نظم بین المللی می تواند برای چندین دهه ادامه داشته باشد بسیار مشکوک است.بارزترین نمونه “رقابت” امروز بین آمریکا و چین، رقابت انگلیس و آلمان در اوایل قرن ۲۰ است که در جنگ ۱۹۱۴ پایان یافت. سپس رشد سریع اقتصادی، فناوری و دریایی امپراتوری آلمان موجب به چالش کشیدن نقش برجسته انگلیس شد. انگلیسی ها معتقد بودند که شکوفایی آلمان مبتنی بر مشارکت گسترده دولت است، و نه بر اساس قوانین اقتصادی لیبرال موجود در انگلیس. بنابراین جای تعجب نیست که بلافاصله پس از شروع جنگ، انگلیسی ها به آن نام “یک جنگ صلیبی” ایدئولوژیک لیبرالیسم علیه خودکامگی و نظامی گری پروس دادند. در واقع انگلیسی ها و آلمانی ها برای حیثت و قدرت بین المللی با یکدیگر رقابت کردند. اهداف آلمان نه تنها به چالش کشیدن انگلیس ، بلکه تحکیم جایگاه خود به عنوان یک قدرت برابر بود.اما ، همانطور که مورخان زارا اشتاینر و کیت نیلسون خاطرنشان کردند ، “هیچ مشاجره ای بین طرفین بر سر مناطق ، تاج و تخت و مرزها وجود نداشت” و آعاز جنگ در اوت ۱۹۱۴ اجتناب ناپذیر نبود. پس چرا شروع شد؟ پاسخ مارگارت مکمیلان مورخ این است که “درگیری نظامی معمولاً درگیری بین یک کشور غالب است که احساس از دست دادن قدرت خود را می کند، با رقیبی که به سرعت در حال رشد است.
موقعیت کنونی ایالات متحده موضع هژمونی است که قدرت واشنگتن در مسیر سیر نزولی قرار دارد. واشنگتن اکنون مانند لندن، رقیب خود را به عنوان یک بازیگر جهانی ناشایست ارزیابی می کند که ارزش های وی با لیبرالیسم سازگار نیست. چین که به سرعت در حال رشد است از طرف خود خواهان شناخت و تسلط بین المللی در منطقه خود است. عدم لیاقت انگلیس در سازگار شدن مسالمت آمیز با رشد آلمان به بروز جنگ جهانی اول کمک کرد. اینکه ایالات متحده از الگوی ۱۹۱۴ پیروی کند یا نه ، مشخص خواهد کرد که آیا رقابت کنونی آمریکا و چین به جنگ ختم می شود یا خیر.
این استراتژی موثر واقع شد. در سال ۲۰۱۴ ، صندوق بین المللی پول اعلام کرد که چین در قدرت خرید از ایالات متحده پیشی گرفته است. با نرخ ارز بازار ، تولید ناخالص داخلی چین در حال حاضر حدود ۷۰ درصد از تولید آمریکا است. با توجه به سرعت بهبود اقتصدی چین در شرایط همه گیر کرونا، احتمال دارد که در پایان این دهه چین از ایالات متحده به عنوان اولین اقتصاد جهان پیشی بگیرد. از نظر نظامی نیز وضعیت پکن به همین منوال است. مطالعه انجام شده توسط اندیشکده RAND Corporation تحت عنوان “امتیازدهی در رقابت ایالات متحده و چین” در سال ۲۰۱۵ به این موضوع اشاره داشت. برای بسیاری از نویسندگان گزارش ، سرعت کاهش فاصله نظامی بین ایالات متحده و چین در جنوب شرقی آسیا حیرت انگیز بود. پایگاه های نظامی و نیروی دریایی ایالات متحده در این قسمت از جهان در معرض تهدید فزاینده چین است.
در ژوئیه سال جاری ، مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا گفت: “ما باید به یاد داشته باشیم که رژیم حزب کمونیست چین یک رژیم مارکسیست – لنینیست است.” این سخنان آمریکایی ، با استفاده از تصویر اتحاد شوروی به عنوان “امپراتوری شر” ، رهبری چین را از نظر آمریکایی ها از مشروعیت محروم می کند و چین را به عنوان “بازیگر ناشایستی” در صحنه جهانی به تصویر می کشد. همانطور که کورت کمپبل و جیک سالیوان در مجله فارین افرز در سال ۲۰۱۹ نوشتند ، “چین در نهایت ممکن است یک چالش ایدئولوژیک حادتر از اتحاد شوروی را ایجاد کند.” چنین چرخشی در سیاست های آمریکا در قبال چین قطعاً احتمال جنگ را افزایش می دهد. اگر حریف شما شرور است ، پس سازش با او غیرممکن است و مذاکرات به اقماض رذیله تبدیل می شود.
امروزه روابط ایالات متحده و چین در حال سقوط آزاد است. دولت ترامپ جنگ تجاری را به راه انداخته است و در زمینه فن آوری های پیشرفته ، ایالات متحده در تلاش است تا شرکت های چینی مانند هواوی را از بازار آمریکا بیرون کند. حوادث شبه جزیره کره در حال پیشرفت خطرناکی است و تنش ها در ارتباط با مانورهای نظامی هر دو کشور در دریای چین جنوبی و تنگه تایوان در حال افزایش است. واشنگتن در مورد تعهدات نظامی خود برای دفاع از تایوان صریحاً اعلام کرده است و دولت ترامپ چین را به دلیل نقض حقوق مردم اویغور در سین کیانگ و وضع قوانین سخت امنیتی در هنگ کنگ تحریم کرده است.اما این امر مانع چین نخواهد شد. پکن تلاش خود برای دستیابی به قدرت مسلط در جنوب شرقی آسیا را به عنوان یک قدرت بزرگ برابر با ایالات متحده کنار نخواهد گذاشت. ظاهراً برای جلوگیری از جنگ با چین، ایالات متحده باید ضمانت های خود را در مورد تایوان تنظیم کند و همچنین از جهانی بودن ارزش های لیبرال عدول کند و دست از مداخله در امور داخلی چین بردارد.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید