تنشهای رو به افزایش میان چین و آمریکا، با مشکلاتی مانند تایوان و دریای چین جنوبی، بسیار پیچیده و اغلب بدون راهحلهای برد-برد هستند. تاریخ نشان داده که رقابت قدرتهای بزرگ معمولاً با تغییرات اساسی در توازن قدرت خاتمه مییابد، اغلب از طریق جنگ یا تسلیم یکی از طرفین. چشمانداز بلندمدت ممکن است شامل کاهش جاهطلبیهای چین در ازای دسترسی اقتصادی گسترده و تضمینهای امنیتی باشد، شبیه به توافقهای تاریخی آلمان و ژاپن پس از جنگ. بااینحال، این نیازمند تغییرات قابلتوجهی در توازن قدرت خواهد بود. سناریوی محتملتر آن است که مشکلات داخلی چین، مانند کاهش رشد اقتصادی، به محدود شدن جاهطلبیهای جهانی این کشور منجر شود.
به گزارش نبأخبر،افول اقتصادی چین لحظهای تعیینکننده برای نظم جهانی است. آینده بلندمدت به توانایی رهبران چین در تطبیق با این تغییرات بستگی دارد.
مایکل بکلی، استاد علوم سیاسی در دانشگاه تافتس و پژوهشگر در مؤسسه آمریکن اینترپرایز است. او متخصص روابط بینالملل، امنیت ملی و قدرتهای بزرگ، بهویژه ایالات متحده و چین، است. آثار او شامل تحلیلهای مفصل درباره اقتصاد، ژئوپلیتیک و مسائل نظامی چین است. این استاد علوم سیاسی اخیرا سخنرانی درباره جایگاه رو به افول چین در سطح جهانی داشته که انعکاس قابل توجهی در رسانه های غربی و محافل سیاسی داشته است.
خلاصه سخنرانی او به شرح زیر است:
دهه ۲۰۲۰ نقطه عطفی مهم در تاریخ جهانی است، جایی که رشد سریع چین متوقف شده و معکوس میشود. برای دههها، روایت «قرن آسیایی: که توسط چین «همیشه در حال صعود» هدایت میشد، راهبردهای اقتصادی و اتحادهای سیاسی را در سراسر جهان شکل داده بود. اما شواهد نشان میدهند که این مرحله به پایان رسیده و تغییرات عمدهای در ژئوپلیتیک، تجارت جهانی و پویاییهای امنیتی رخ داده است. مایکل بکلی در این رابطه به سه موضوع کلیدی اشاره میکند:
کندی اقتصادی چین: کاهش ساختاری
در دهههای گذشته، رشد اقتصادی بیسابقه چین بازارهای جهانی را دگرگون کرد. اما شرایطی که این رشد را ممکن ساخته بود—منابع فراوان، جمعیت مطلوب و آرامش ژئوپلیتیک—بهشدت تغییر کردهاند و اکنون موانع بزرگی ایجاد کردهاند:
شاخصهای اقتصادی مشکلزا:
کاهش بهرهوری: رشد بهرهوری چین، که زمانی نشاندهنده رشد سریع آن بود، بیش از یک دهه منفی بوده است. این نشاندهنده ناکارآمدیهای عمیق در صنایع است.
انفجار بدهی: وابستگی چین به رشد مبتنی بر بدهی آسیبپذیریهای مالی بزرگی ایجاد کرده است.
کاهش نیروی کار: جمعیت در حال پیر شدن سریع و فروپاشی مزایای جمعیتی فشار بیشتری به اقتصاد چین وارد کرده است.
تخریب محیط زیست:
کمبود منابع: منابع فراوان چین به سرعت در حال اتمام هستند و آلودگی شدید، بخش بزرگی از زمین و آب را غیرقابل استفاده کرده است.
افزایش هزینهها: هزینه دسترسی به مواد خام بهطور چشمگیری افزایش یافته و رشد اقتصادی را گرانتر از گذشته کرده است.
تمرکز سیاسی:
سیاستهای محدودکننده: تحت رهبری شی جینپینگ، تمرکز قدرت نوآوری و سازگاری اقتصادی را محدود کرده است.
پیامدهای جهانی: رکود اقتصادی چین
رشد اقتصادی چین زمانی سنگ بنای رشد جهانی بود، اما اکنون رکود اقتصادی آن اثرات معکوسی دارد:
کاهش واردات: کاهش رشد چین، تقاضا برای کالاهای خارجی را کاهش داده است.
کاهش وامدهی: ابتکار “یک کمربند، یک راه” چین شکست خورده و کشورهای در حال توسعه که به وامهای چین وابسته بودند، اکنون با بحران بدهی روبرو هستند.
رقابت صادراتی: صادرات ارزان و یارانهای چین تولیدکنندگان داخلی بسیاری از کشورها را تحت فشار قرار داده است.
قدرت در حال افول: موازیهای تاریخی و خطرات
با کاهش رشد چین، این کشور خطر افتادن در “تله قدرتهای در حال افول” را دارد. چنین قدرتهایی معمولاً با سرکوب داخلی و تهاجم خارجی واکنش نشان میدهند:
سرکوب داخلی:
حکومت استبدادی: تحت شی جینپینگ، چین به سمت حکمرانی با عناصر فاشیستی حرکت کرده است.
سرکوب اقلیتها: اقلیتهایی مانند اویغورها تحت نظارت و فشار شدیدی قرار دارند.
تهاجم خارجی:
گسترش نظامی: چین بزرگترین گسترش نظامی زمان صلح را از جنگ جهانی دوم تاکنون انجام داده است.
فشار اقتصادی: تحریمهای تجاری چین برای اهداف سیاسی افزایش یافته است.
رقابت چین و آمریکا: پیامدها و چشماندازها
تنشهای فزاینده بین چین و آمریکا پیامدهای عمیقی برای ثبات جهانی دارد. موضوعاتی مانند تایوان و دریای چین جنوبی نمونههایی از تعارضات غیرقابل حل هستند.
خطر درگیری: تاریخ نشان داده که رقابت قدرتهای بزرگ معمولاً با تغییرات قاطع قدرت پایان مییابد.
فرصتها در رقابت: رقابت میتواند نوآوریهایی در فناوری و راهحلهای زیستمحیطی ایجاد کند.
اتحاد چین با ایران و روسیه
چین با ایران یک خط حیات اقتصادی برقرار کرده و اخیراً سرمایهگذاریهای بزرگی انجام داده است، درحالیکه همزمان مجموعهای از تسلیحات به ایران فروخته است. این رویکرد به استراتژی موسوم به “توازن خارجی” شباهت دارد، جایی که چین بهجای اتکا صرف به قدرت داخلی، با جذب متحدانی مانند روسیه و ایران، از آنها برای فشار به غرب و پراکنده کردن نیروهایشان استفاده میکند. همکاریهای نظامی، مانند دریافت فناوریهای پیشرفته زیردریایی و هواپیما از روسیه، روابط چین با این کشورها را تقویت کرده است.
تنشهای آمریکا و چین
تنشهای رو به افزایش میان چین و آمریکا، با مشکلاتی مانند تایوان و دریای چین جنوبی، بسیار پیچیده و اغلب بدون راهحلهای برد-برد هستند. تاریخ نشان داده که رقابت قدرتهای بزرگ معمولاً با تغییرات اساسی در توازن قدرت خاتمه مییابد، اغلب از طریق جنگ یا تسلیم یکی از طرفین. چشمانداز بلندمدت ممکن است شامل کاهش جاهطلبیهای چین در ازای دسترسی اقتصادی گسترده و تضمینهای امنیتی باشد، شبیه به توافقهای تاریخی آلمان و ژاپن پس از جنگ. بااینحال، این نیازمند تغییرات قابلتوجهی در توازن قدرت خواهد بود. سناریوی محتملتر آن است که مشکلات داخلی چین، مانند کاهش رشد اقتصادی، به محدود شدن جاهطلبیهای جهانی این کشور منجر شود.
نتیجهگیری: حرکت بهسوی نظم جهانی جدید
افول اقتصادی چین لحظهای تعیینکننده برای نظم جهانی است. آینده بلندمدت به توانایی رهبران چین در تطبیق با این تغییرات بستگی دارد.
حاصل سخن این است که برای شکستن این بنبست، باید یک تغییر بزرگ رخ دهد. خبر خوب این است که در این میان، جنگ سرد بین ایالات متحده و چین لزوماً به جنگ گرم تبدیل نمیشود. در واقع، حتی میتوان مزایای حاشیهای از این رقابت گرفت. این جنگ سرد میتواند به وضعیتی نسبتاً متشنج اما پایدار منجر شود، که طی آن دو طرف در رقابتی شبیه به «مسابقه فضایی یکدیگر را به نوآوریهای سریعتر سوق میدهند.
نتیجه این رقابت میتواند پیشرفتهای بزرگ در هوش مصنوعی، فناوریهای کاهش تغییرات اقلیمی، و سایر دستاوردهای مفید باشد. با این حال، خبر بد این است که ما در لحظهای از حداکثر خطر قرار داریم، به دلیل موقعیت چین در چرخه زندگیاش به عنوان یک قدرت بزرگ. اما اگر بتوانیم از این دهه سخت ۲۰۲۰ عبور کنیم، شاید بتوانیم با خوشبینی محتاطانه امیدوار باشیم که ظرف ۱۰ سال آینده به شرایط بهتری برسیم.