اندرو باررون، عصبشناس دانشگاه مککواری در سیدنی استرالیاست. او و همکارانش تحقیقات زیادی را در مورد مغز زنبورها انجام دادهاند. در سال ۲۰۱۶، او و کالین کلین، فیلسوف علوم عصبشناختی دانشگاه ملی استرالیا، مقالهای را منتشر کردند که استدلال میکرد که مغز حشرات، ظرفیت تجربه ذهنی را داراست.
به گزارش نبأخبر،جسیکا ویر، دستیار متصدی جانورشناسی بیمهرگان در موزه تاریخ طبیعی آمریکاست. تحقیقات او بر تکامل سازگاریهای رفتاری و فیزیولوژیکی حشرات متمرکز است. او از اینکه شباهتها در ساختارهای زیرقشری مغز در آگاهی حشرات چه معنایی دارد، مطمئن نیست و در این رابطه گفته: «ما واقعا اطلاعات کافی برای تمایز آنچه بین هوشیاری و آگاهی از محیط است را نداریم. از دید انسانی، این به چشم ما آگاهی میآید.»
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۵ – ۱۳ شهريور ۱۴۰۲ پ
اگر چه علم هنوز نمیتواند با اطمینان پاسخ این سوال را بدهد؛ ولی بعد از خواندن این مقاله و قبل از آنکه سوسکی را زیر پا له کنید یا زنبوری را بکشید، کمی تامل کنید.
این روزها یک سری تحقیقات در جریان است که به اکتشافهای شگفتانگیزی درباره حشرات برمیگردد. بحث مطرح شده این است که زنبورهای عسل، فراز و نشیبهای عاطفی متعددی دارند. زنبورهای عسل با اسباببازیها، سرگرم میشوند. سوسکها شخصیت خاص و منحصر به فرد خودشان را دارند و بستگان خود را میشناسند و برای تصمیمگیریها با هم متحد میشوند و مگسهای میوه، حسی شبیه حس ترس را تجربه میکنند و شاید دانستن این نکات، برای ما حیرتآور و عجیب باشد.
اطلاع از اینکه حشرات احساس داشته باشند، بحث تازهای نیست. در سال ۱۸۷۲ بود که چارلز داروین در کتاب “بیان هیجانات و احساسها در انسان و جانوران” نوشته بود: «حتی حیوانات هم خشم، ترس، حسادت و عشق را ابراز میکنند…»
اگر حشرات با اسباببازیها، سرگرم میشوند و یا زمانی که مگسکش را به سمتشان میبرید، احساس ترس و وحشت میکنند، پس واضح است که آنها دارای احساس و آگاهی هستند و شاید بهتر باشد تا همین الان مگسکش را کنار بگذارید.
گرچه ما تا به امروز نمیدانیم که در داخل بدن حشرات چه میگذرد. اما عصبشناسان و فیلسوفها اخیرا ایده آگاهی حشرات را جدی گرفتهاند.
آیا حشرات احساس دارند؟
در مقالهای که سال گذشته در مجله Science منتشر شد، فرانس د وال و کریستین اندروز، به این نکته اشاره کردند که علم معمولا بین احساسات و عواطف تمایل قائل میشود. در این مقاله به این نکته اشاره شده که عواطف، حالات فیزیولوژیک یا عصبی قابل اندازهگیری هستند و معمولا در رفتارهای ما منعکس میشوند. از سوی دیگر، احساسات، حالتهای خودآگاه خصوصی هستند که به صورت عمومی قابل مشاهده نیستند و در نتیجه برای علم غیرقابل دسترسند.
ما اطمینان داریم که بقیه انسانها دارای احساسات هستند؛ چون میتوانند به ما از احساساتشان بگویند، ولی موجودات غیر از انسان و از جمله حیوانات، توانایی گفتن این موضوع را ندارند. آیا وزوز کردن زنبور به خاطر خشم و عصبانیتش است یا این وزوز فقط یک واکنش فیزیولوژیک نسبت به یک تهدید است؟ ما نمیدانیم. چون زنبورها نمیتوانند از احساسات درونیشان به ما بگویند.
البته حیوانات تنها موجوداتی نیستند که در ابراز آنچه در درونشان میگذرد ناتوانند. نوزاد انسان هم شرایط مشابهی دارد. همانطور که د وال و اندروز اشاره میکنند، در دهه ۱۹۸۰ بود که پزشکان به این قطعیت رسیدند که نوزادان درد را احساس میکنند و تا قبل از آن جراحی بر روی نوزادان، بدون استفاده از مواد بیهوشی انجام میشد.
در سالهای اخیر، انسانها به صورت تدریجی، نه تنها به بررسی احساسات نوزادان و کودکان خود، بلکه حیوانات نیز پرداختهاند. در یک دهه اخیر، کشورهای زیادی انجام آزمایشات علمی بر روی میمونهای بزرگ را ممنوع کردهاند. آمریکا در سال ۲۰۱۵ تحقیقات بر روی شامپانزهها را ممنوع اعلام کرد و حالا ممنوعیت انجام تحقیقات علمی بر روی ماهیها نیز در دست بررسی است. دولت بریتانیا اخیرا لابستر، خرچنگ و اختاپوس را به عنوان موجودات حساس به رسمیت شناخته. اما هنوز چنین مباحثی درمورد حشرات مطرح نشده است.
ارتباط تکاملی
اندرو باررون، عصبشناس دانشگاه مککواری در سیدنی استرالیاست. او و همکارانش تحقیقات زیادی را در مورد مغز زنبورها انجام دادهاند. در سال ۲۰۱۶، او و کالین کلین، فیلسوف علوم عصبشناختی دانشگاه ملی استرالیا، مقالهای را منتشر کردند که استدلال میکرد که مغز حشرات، ظرفیت تجربه ذهنی را داراست.
استدلال بارون و کلین براساس تحقیقات بایرون مرکر، عصبشناس سوئدی بود که بررسیهای او نشان میداد که اشکال اساسیتر آگاهی، نه تنها در قشر مغز (که حشرات فاقد آن هستند)، بلکه در ساختارهای زیرقشری مغز (که حشرات از آن بهرهمندند) قرار دارد. بارون دراین باره میگوید: «این ساختارهای زیرقشری بسیار بزرگ هستند و قدرت پردازش زیادی دارند و درعین حال ارتباطات بسیار پیچیدهای بین آنها برقرار است.»
بارون این موضوع را تحت عنوان “یک سیستم کنترل رفتاری که با ایجاد یک مدل ابتدایی از ارگانیسم در فضا عمل میکند” توصیف کرده است. او در این رابطه گفته: «سوسکی که برروی سنگهای پاسیوی خانه میچرخد، نسبت به محیط اطرافش حس و آگاهی دارد.» او این را ” دیدگاه خودمحوری از جهان” مینامد و معتقد است که سوسک میداند که کجا متوقف شود، سنگ فرش از کجای سطح زمین شروع میشود و به احتمال زیاد گرمای خورشید را برروی قفسه سینهاش و نرمی خزه زیر پایش را حس میکند.
بارون با احتیاط به این نکته اشاره میکند که بین آگاه بودن و خودآگاه بودن و همچنین بین خود آگاه بودن و توانایی انعکاس این آگاهی تفاوتهایی وجود دارد. به گفته بارون، جایی در بین همه این انواع آگاهی، آگاهی حشرات قرار دارد. او معتقد است که اگر مرکر درست گفته باشد، ما میتوانیم سطح آگاهی بسیار بسیار زیادی را به یک حشره تعمیم دهیم. به بیانی دیگر، حس یک سوسک بودن به مراتب بسیار متفاوت از حس انسان بودن است، ولی این احتمال هم وجود دارد که این حسها تا حدودی شبیه باشند.
بارون و کلین در عین حال استدلال میکنند که این ساختارها ممکن است پیشینیان تکاملی شکل آگاهی ما باشند. بارون در این باره گفته: «این سیستمهای کنترل رفتاری، به مکنده ماهیها برمی گردند.» البته به نظر نمیرسد که ناگهان ماهیت کنترل رفتاری از زمانی که ایجاد قشر مغز، به شکلی اساسی تغییر کرده باشد.
آغازی بر آگاهی حشرات
جسیکا ویر، دستیار متصدی جانورشناسی بیمهرگان در موزه تاریخ طبیعی آمریکاست. تحقیقات او بر تکامل سازگاریهای رفتاری و فیزیولوژیکی حشرات متمرکز است. او از اینکه شباهتها در ساختارهای زیرقشری مغز در آگاهی حشرات چه معنایی دارد، مطمئن نیست و در این رابطه گفته: «ما واقعا اطلاعات کافی برای تمایز آنچه بین هوشیاری و آگاهی از محیط است را نداریم. از دید انسانی، این به چشم ما آگاهی میآید.»
البته او ایده گسترش بحث آگاهی را دوست دارد و در این باره میگوید: «ما تازه در ابتدای مسیر این نوع تحقیقات هستیم. درها برای کاوش در این حوزه تازه باز شدهاند. این بدان معناست که ما ممکن است از نگاه انسان محور بودن به معنای هوشیاری دست برداریم.»