در تابستان ۱۹۳۴، هیتلر دستور قتل رقبای داخل حزبی خود را داد و پس از مرگ هیندنبورگ در ۲ آگوست، خود را پیشوای آلمان معرفی کرد. دیگر دیکتاتوری او کامل شده بود. در آن زمان، اولین اردوگاههای کار اجباری از قبل راهاندازی شده بودند و اقتصاد کشور در مسیر جنگ قرار گرفت.
به گزارش نبأخبر، داستان به قدرت رسیدن آدولف هیتلر در سال ۱۹۳۳ حتی امروزه نیز اهمیت دارد. امسال انتخابات مهمی در سراسر جهان برگزار خواهد داشت و مفسرین، سیاستمداران و تجار حاضرند علناً بپذیرند که امسال، خود لیبرالدموکراسی به رأی گذاشته خواهد شد.
در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳، آدولف هیتلر به عنوان صدراعظم آلمان منصوب شد. برای هواداران او، روز «انقلاب ملی» و تولد دوباره آلمان بود. آنها معتقد بودند که کشورشان پس از ۱۴ سال «نظام لیبرالدمکراتیک وایمار» به نیروی ترمیمکننده یک مرد قدرتمند مستبد نیاز داشت. آن شب، نیروهای شبهنظامی حزب هیتلر در مرکز برلین راهپیمایی کردند تا طلوع عصر جدید را به نمایش بگذارند.
به نوشته مارک جونز در وبگاه پراجکت سیندیکت، پیروزی هیتلر همچنین رویدادی پیروزمندانه در تاریخ فریب عوام بود. از همان روزهای اولیه جمهوری وایمار، سیاست کشور با کمپینهای نشر اطلاعات نادرست عجین شده بود؛ از جمله این تئوریهای توطئه و دروغها میتوان به نفوذ و دخالت یهودیان و سوسیالیستها در دموکراسی وایمار اشاره کرد که برای تضمین شکست آلمان در جنگ جهانی اول «از پشت خنجر زدند».
سرگذشت لیبرالدموکراسی وایمار
امروزه کمتر کسی ظهور هیتلر را نقطه عطفی در تاریخ جهان به شمار نمیآورد که شروعکننده روندی سیاسی بود که به جنگ جهانی دوم و هولوکاست منجر شد. اما همانطور که نازیها بعداً ادعا کردند هیتلر «واقعاً قدرت را به دست نگرفت». در عوض، همانطور که یان کرشاو، زندگینامهنویس او توضیح میدهد، او توسط گروه کوچکی از مردان با نفوذ «به قدرت رسید».
یکی از آن مردان فرانتس فون پاپن بود که در سال ۱۹۳۲ به عنوان صدراعظم آلمان خدمت کرد. او فکر میکرد که هیتلر و حزب نازیش که بزرگترین حزب پساانتخابات ۱۹۳۲ رایشستاگ بود، میتوانند برای پیشبرد اهداف محافظهکارانه مورد استفاده قرار گیرند. همچنین ارتشبد پل فون هیندنبورگ، رئیسجمهور وقت آلمان میخواست از هیتلر برای احیای سلطنت استفاده کند.
اما برنامههای این محافظهکاران به زودی توسط رهبری بیرحم هیتلر، خشونت نازیها و عجله مردم آلمان برای پیوستن به رژیم و تبدیلشدن به بخشی از بیداری ملی موعود از بین رفت. لیبرالها و سوسیالدموکراتهایی که با هیتلر مخالف بودند یا با سرکوب مواجه شده یا در رویای خوشبینانه خود گرفتار شدند. آنها به خود اطمینان میدادند که اوضاع هر چقدر هم بد باشد، حکومت هیتلر در نهایت سقوط خواهد کرد. درگیریهای داخلی نازیها مطمئناً به دولت جدید پایان خواهد داد.
فراتر از لیبرالها و سوسیالیستها، بخش وسیعتری از جامعه آلمان تصور میکردند که هیندنبورگ که قول داده بود رئیسجمهور همه آلمانیها باشد، هیتلر را در بند نگه خواهد داشت؛ در حالی که دیگران انتظار داشتند ارتش این کار را انجام دهد. همگی فریب ظاهر و منش محترمانه هیتلر را در سالهای آخر جمهوری وایمار خورده بودند.
همانطور که پیتر فریتزچه نشان داده، در عرض ۱۰۰ روز پس از آغاز صدراعظمی هیتلر، تلاش بیرحمانه نازیها برای کسب قدرت عیان شد. در پایان تابستان سال ۱۹۳۳، جامعه آلمان تکخطی شده بود. دیگر خبری از احزاب سیاسی مستقل، اتحادیههای کارگری یا سازمانهای فرهنگی نبود. فقط کلیساهای مسیحی سطحی از استقلال را حفظ کردند.
یک سال بعد و در تابستان ۱۹۳۴، هیتلر دستور قتل رقبای داخل حزبی خود را داد و پس از مرگ هیندنبورگ در ۲ آگوست، خود را پیشوای آلمان معرفی کرد. دیگر دیکتاتوری او کامل شده بود. در آن زمان، اولین اردوگاههای کار اجباری از قبل راهاندازی شده بودند و اقتصاد کشور در مسیر جنگ قرار گرفت.
این دوره از تاریخ بسیار با شرایط جهان امروز ارتباط دارد. صدها میلیون نفر در انتخاباتهای کلیدی امسال رأی خواهند داد و حتی با وجود علائم هشداردهنده، تعداد کمی از مفسران حاضرند با صدای بلند بگویند که سال ۲۰۲۴ ممکن است تکرار سال ۱۹۳۳ باشد.
آینده تاریک
جهان یک سال بعد را تصور کنید؛ جهانی که در آن، اطلاعات نادرست بیشتر دموکراسیهای جهان را از بین خواهد برد. دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا به حمایت ایالات متحده از اوکراین پایان میدهد. ناتو دیگر مانعی برای جاهطلبیهای ولادیمیر پوتین برای برپایی امپراتوری جدید روسیه در سراسر اروپای شرقی نیست. توده احزاب راست افراطی در پارلمان اروپا مانع از پاسخ متحد اروپا میشوند. لهستان، استونی، لیتوانی و لتونی تنها خواهند ماند. با گسترش جنگ غزه به یک درگیری منطقهای، پوتین از این فرصت استفاده میکند تا حمله برقآسای دیگری را همراه با موشکهای دوربرد آغاز کند. در میان این هرجومرج، چین به سراغ تسخیر تایوان خواهد رفت.
چشمانداز سال ۲۰۲۴ به حدی تیرهوتار است که بسیاری از فکرکردن به آن امتناع میورزند. درست همانطور که لیبرالها در سال ۱۹۳۳ خیال میکردند که هیتلر به سرعت شکست خواهد خورد، خیالبافی امروز جلوی قضاوت درست ما را میگیرد.
زارا اشتاینر در تاریخ دو جلدی خود از دوران بین دو جنگ جهانی، از سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۳ به عنوان دورانی یاد میکند که ایدئالیسم در روابط بینالملل جای خود را به «غلبه بر تاریکی» داد. اما در اواخر سال ۱۹۲۶، به نظر میرسید که لیبرالها برنده شده بودند. آریستید بریاند، وزیر امور خارجه فرانسه و گوستاو استرسمن، همتای آلمانی او به خاطر نقششان در آشتی فرانسه و آلمان و بازگرداندن آلمان به جامعه بینالملل، به طور مشترک پیروز جایزه صلح نوبل شدند. به نظر میرسید که ناسیونالیسم افراطی در ایتالیای موسولینی منزوی شده بود.
در مواجهه با بحرانهای جهان امروز، خوشبینی جایی ندارد. ما به طور بالقوه در دوران مشابهی قرار داریم. اگر اکنون لیبرالها وارد عمل شوند، باز هم میتوانند بر «تاریکی غلبه کنند».
بیداری اروپا
اخیراً صدها هزار آلمانی در حرکتی امیدوارکننده برای حمایت از دموکراسی و محکومکردن راست افراطی به خیابانها آمدند. اما تظاهرات در یک کشور کافی نیست. دیگران در سراسر قاره سبز نیز باید به لیبرالهای آلمانی بپیوندند. تظاهرات در اروپا پیام قدرتمندی را ارسال خواهد کرد. بایستی حس اضطرار از سطح مردمی به سمت بالا (خصوصاً رهبران تجاری) گسترش یابد.
چندی پیش، رهبران اروپایی گرد هم آمده و هر کاری که لازم بود را برای نجات یورو انجام دادند؛ زیرا متوجه شدند که شکست ارز واحد به خود اتحادیه اروپا پایان خواهد داد. اکنون اروپاییها باید همان فوریت را برای مقابله با تهدیدات امسال طلب کنند. اتحادیه اروپا به نقشه راهی برای جهان بدون ناتو نیاز دارد. برای مقابله با رهبران کشورهایی مانند مجارستان و اسلواکی که ترجیح میدهند به جای دفاع از دموکراسی، دست پوتین را ببوسند، به ابزارهای جدیدی نیاز است. مدافعان دموکراسی نباید بپذیرند که افرادی مانند ویکتور اوربان، نخستوزیر مجارستان همچنان بر تصمیمگیری اتحادیه اروپا حق وتو داشته باشد.
در ایالات متحده، بسیج سیاسی یکی از متغیرهای بزرگ است. مخالفان ترامپ باید اختلافات خود را کنار گذاشته و پشت سر جو بایدن متحد شوند. ما به خوبی میدانیم که تفرقه و خوشبینی سادهلوحانه به کجا میتواند ختم شود.