به نقل از صدانیوز ، صاحبنظران علم اخلاق برآنند که بخشهای آغازین علم اخلاق را آشنایی با رذایل اخلاقی و راه های زدودن آنها تشکیل می دهد؛ انسان، نخست باید رذایل اخلاقی و نفسانی را شناسایی و آنها را «دفعاً» یا «رفعاً» طرد کند؛ به این معنا که، اگر ندارد، بکوشد به آنها مبتلا نشود […]
ریاضت
مرحله بعد مقام «ریاضت» یعنی تمرین است. حضرت علی (علیهالسلام) میفرماید: «و إنّما هی نفسی أروضها بالتقوی»[۱]؛ من نفس خود را با تقوا ریاضت میدهم. همچنین آن حضرت میفرماید: «لأروضنّ نفسی ریاضه تَهِشّ معها إلی القرص إذا قدرتُ علیه مطعوماً وتقنع بالملح مأدوماً ولأدعنّ مُقلتی کعین ماءٍ نضب مَعینها مستفرغه دموعَها»[۲]؛ چنان نفس خود را ریاضت و تمرین میدهم که به قرصی نان، هرگاه به آن دست یابم، کاملاً متمایل شود و به نمک، به جای نان خورش قناعت کند و چنان از چشمهایم اشک بریزم که همچون چشمهای خشکیده، دیگر اشکم جاری نگردد. کسی که با تمرین بخواهد حیوان سرکشی را رام کند میگویند آن را ریاضت میدهد و «رائض» کسی است که با تمرین حیوان سرکش را رام میکند.
ریاضت برای سالکان الهی این است که نفس سرکش خود را رام کنند تا به طرف «بهیمیت»، «سبعیت» و یا «شیطنت» حرکت نکند و فقط راه چهارم را که راه «فرشته منشی» است طی کند و مطیع عقل عملی[۳] باشد.
به هر تقدیر، ریاضت یعنی تمرین دادن. انسان وقتی نفس امّاره را تمرین بدهد، آن را از امّاره بالسّوء بودن میرهاند و از تمرّد و سرکشی بیرون میورد و مطیع عقل عملی میکند و در این اطاعت هم آن را ثابت قدم و راسخ میگرداند که در نتیجه، اطاعت از عقل عملی برای آن ملکه میشود.
پیروز در دو جبهه
امیرالمؤمنین (علیه السّلام) که در نبرد درونی و بیرونی، پیروز شده درباره نفس امّاره میفرماید: «وإنّما هی نفسی أروضُها بالتّقوی»؛ من نفس خودم را با تقوا ریاضت میدهم.
ما موظّفیم که نفس را تمرین بدهیم. نفس اگر از ما کار حرامی را بخواهد، مانند این است که اسب زیر پای انسان بخواهد به بیراهه برود که باید لجامش را گرفت و آن را به راه آورد. اگر ما به خواستههای نفس پاسخ ندهیم، کم کم عادت میکند تا در سختیها صبر کند. این کار مبارزه با نفس است. از نظر جنگ با زرق و برق بیرون نیز آن حضرت میفرماید: «یا دنیا… أُعْزُبی عنّی»[۴]: ای دنیا از من دور و غایب شو و خودت را به من نشان مده که خریدار تو نیستم. آن حضرت (علیه السلام) این سخن را در بحبوحه قدرت و حکومت میفرمود، نه در دوران انزوا.
ممکن است کسی منزوی باشد و زاهدانه به سر ببرد و به دنیا چنین خطاب کند؛ امّا کسی که منزوی نیست، بلکه شهرت جهانی دارد، اگر زاهدانه به سر ببرد کار هنرمندانهای کرده است. خود آن حضرت در نامهای به عثمان بن حنیف انصاری که کارگزار آن حضرت در بصره بود میفرماید: اگر بخواهم، میتوانم بهترین غذاها را فراهم کنم؛ ولی این کار را نمیکنم. شاید در دورترین مناطق این کشور، گرسنهای به سر ببرد: «ولو شئتُ لاهتدیتُ الطریق إلی مصفّی هذا العسلِ ولُباب هذا القَمح ونسائج هذا القَزّ ولکن هیهات أن یغلبنی هوای ویقودنی جَشَعی إلی تخیر الأطعمه ولعل بالحجاز أو الیمامه من لا طمع له فی القرص ولا عهد له بالشبع أو أبیت مِبْطاناً وحولی بطون غَرْثی وأکباد حَرّی»[۵]. آن حضرت در همین نامه میفرماید: شما مثل من نمیتوانید زندگی کنید، ولی از حلال خدا نگذرید و وارد مرز حرام نشوید: «ألا وإنّکم لا تقدرون علی ذلک ولکن أعینونی بورع وإجتهاد وعفّه وسَداد»[۶].
امیرالمؤمنین(علیه السّلام) در باره بهرهوری از حلال نیز میفرماید: «أسهروا عیونکم وأضمروا بطونکم… وخذوا من أجسادکم فجودوا بها علی أنفسکم ولا تبخلوا بها عنها»[۷]: چشمهای خود را به کمخوابی و بیخوابی عادت دهید تا بتوانید در آخر شب بیدار باشید، شکمهای خود را هم لاغر کنید. عقل، نقل و علم، پرخوری را بد میداند؛ زیرا مقدار زیادی از غذاهایی که میخوریم مورد نیاز بدن نیست و بدن وادار میشود برای تبدیل آن تلاش و کوشش و بعد آن را دفع کند در نتیجه روح که باید به فرزانگی نایل شود، سرگرم زبالهروبی میگردد. مانند این که مهندسی که میتواند نقشهای جامع برای شهری تهیه و اجرا کند به زبالهروبی وادار کنیم. روح میتواند معمار و مهندس بسیار خوبی باشد، ولی ما بر اثر پرخوری او را به زبالهروبی وادار میکنیم و این جفای به روح است.
کسی در جبهه جنگ، کامیاب است که اهل ایثار و نثار باشد. از این رو آن حضرت فرمودند: شما در جنگ با هوس و لهو و لعب درون و بیرون باید سخاوتمندانه از جسمتان بکاهید و به سود جانتان حرکت کنید.
دنیا از راه نفس امّاره انسان را فریب میدهد، که باید آن را در صحنه جهاد اکبر سرکوب کرد و اگر منزّه شویم، تعلّقات ما کم میشود. آنگاه وارد قلعه امنی میشویم که هیچ کس به ما دسترسی ندارد، و از گناه به آسانی میگذریم.
نقش تمرین در مسایل اخلاقی
تمرینهای عادی، تنها از یک نظر کار سخت را آسان میکند و آن، عادت کردن است؛ امّا تمرینهای معنوی، از دو جهت کار سخت را آسان میکند: یکی اعتیاد و دیگری درون بینی.
توضیح این که: اگر ناتوانی بخواهد بار سنگینی بردارد برای او دشوار است، ولی اگر سالهای متمادی زورآزمایی و تمرین کند، عادت کرده، قوی میشود و آن بار سنگین را به آسانی برمیدارد. اگر چه بار، همان بار سنگین قبلی است، ولی چون تمرین کرده حمل همان بار سنگین برای او آسان شده است.
اما در امور معنوی اگر کسی کاری واجب را مکرّر انجام دهد، بعدها برای او عادی میشود و سخت نیست، یا اگر حرامی را مکرّر ترک کرده، ترک این حرام برای او عادی میشود و عامل دیگر برای آسان شدن انجام واجبات و ترک محرمات، عارف شدن است. کسی که طی سالهای متمادی، اهل فضیلت باشد؛ یعنی کارهای واجب را انجام دهد و از کارهای حرام بپرهیزد، درون کار واجب را که شیرین و شکوفاست و درون کار حرام را که بدبو و متعفن است میبیند و به این ترتیب، این معرفت بر آن عادت افزوده میشود. اگر کسی بخواهد کاری لذید و گوارا انجام دهد، چون به گوارا بودنش علم دارد آن را به آسانی انجام میدهد؛ مثلاً، خوردن غذا زحمت دارد، ولی لذّت این غذا آن زحمت را جبران میکند.
تمرین بر انجام واجبات و ترک محرمات، انسان را درونبین میکند و درون کارهای واجب، که شهد و روح و ریحان است، برای انسان متعبّد، آشکار میشود و از این رو کارهای واجب را به آسانی انجام میدهد؛ چنانکه پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) هنگام نماز به بلال میفرمود: «اَرِحْنا یا بَلال»[۸]؛ اذان بگو تا خستگی ما برطرف شود. پرهیز از محرّمات نیز همین گونه است؛ کسی که سالیان متمادی تمرین و در نتیجه عادت کند که کار حرام نکند، معرفت الهی نصیبش میشود و درونبین خواهد شد؛ یعنی درون گناه را که بد و متعفّن است میبیند. آنگاه از این کار متعفّن، به سرعت و آسانی میگذرد.
به همین جهت، خدای سبحان میفرماید: ﴿اَمّا مَنْ أعْطی وَاتَّقی٭ وَصَدَّقَ بِالحُسْنی٭ فَسَنُیسِّرُهُ لِلیسری﴾[۹]؛ کسی که حقوق الهی را رعایت و به واجبها عمل کند و به آنچه که مربوط به اصول و فروع است تصدیق داشته، ایمان بیاورد و عمل کند؛ یعنی این تمرین را داشته باشد، ما او را برای انجام کارها و عاقبت خیر «آسان» میکنیم و در نتیجه، او به آسانی به طرف خیر میرود.
سرّ این که عدّهای انفاق در راه خدا را «غرامت» میدانند و عدّهای آن را «غنیمت» میشمارند نیز همین تمرین و درونبینی است. قرآن کریم این دو دید را نقل کرده، میفرماید: ﴿ومن الأعراب من یتّخذ ما ینفق مَغْرماً﴾[۱۰]؛ عدّهای انفاق در راه خدا را غرامت میدانند؛ مثلاً میگویند: این چه مالیاتی است که اسلام از ما میخواهد؟ در حالی که انفاقِ مالی برای رفع نیاز نیازمندان نظام، عبادت است؛ امّا مؤمنان این انفاق و تعاون را غنیمت میدانند؛ چون مال، مادّه شهوات و تعلّق به آن، غبار دل و انفاق در راه خدا غبارروبی است.
مؤمن میداند درون انفاق، روح و ریحانِ بهشت است و خداوند در دنیا هم چند برابر به او عطا میکند: ﴿وَیربی الصّدقات﴾[۱۱]. از طرف دیگر، مؤمن چون تمرین کرده و عارف و درونبین شده، به آسانی انفاق میکند؛ امّا کسی که معتقد نیست یا تمرین نکرده، انفاق را غرامت میداند.
در مسائل عبادی نیز چنین است؛ فرد غیر مؤمن مسائل عبادی را تکلیف یعنی کلفت و رنج میداند؛ در حالی که مؤمن، آن را تشریف و شرافت میداند.
امام صادق (سلام الله علیه) میفرماید: «شَرَفُ المَرء صلاته باللّیل وعِزّهُ کَفُّ الأذی عن النّاس»[۱۲]؛ شرافت هر کسی به نماز شب و عزتش در این است که کسی را نیازارد. جوان متشرع، به آسانی چشم و گوش خود را از حرام میبندد؛ آهنگ حرام را نمیشنود و منظره حرام را نمیبیند.
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در پایان قصّه عقیل میفرماید: رشوه خوردن، مانند آن است که کسی قِی یا لعاب دهان مار را بخورد[۱۳]، و این همان درونبینی است و هیچ گونه اغراق و مبالغه در این کلام نیست. هیچ عاقلی حاضر نیست آب دهان مار را بخورد و واقعیت حرام نیز همین است.
اگر شرافت را در قناعت بدانیم، راحتیم. امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) قناعت را به عنوان مُلک و سلطنت، و از مصادیق حیات طیب میشمارد که در آیه شریفه ﴿مَنْ عَمِلَ صالحاً مِنْ ذکرٍ أوْ أنثی وهُوَ مؤمِن فَلَنُحیینَّهُ حَیاهً طیبه﴾[۱۴] آمده است: «کفی بالقناعه مُلْکاً وبحسن الخلق نعیماً وسئل (علیه السلام) عن قوله تعالی ﴿فلنحیینّه حیاهً طیبه﴾ فقال: هی القناعه»[۱۵].
ما اگر این هنر را داشته باشیم که هر لباسی بر تن دیگران بود، هر فرشی در خانه دیگران و هر چیزی را که در دست دیگران دیدیم نخواهیم، راحتیم. باید معیار ارزشها را هم خوب تشخیص بدهیم. حکما گفتهاند: «اِخْتَرْ مِنَ الثّیاب ما، یخْدِمکَ لا ما تَخدِمُه». کسی که لباس نو و فاخر بر تن کردهاست و همه فکرش متوجه حفظ زیبایی آن است، او خدمتگزار آن لباس است نه لباس، خدمتگزار او. سایر لوازم زندگی نیز همین طور است. بعضی خدمتگزار لباس و فرش خود هستند ولی نمیدانند که لباس و فرش و مانند آن، لذّت وهمی انسان را تأمین میکند و رفتن در پی لذات وهمی رفتن به دنبال سراب است؛ امّا او کار خارجی و عینی درباره آن کالاها دارد و تمام وقت خود را صرف میکند که باغ وراغ را تزیین کند.
پاورقی…………………..
[۱] ـ نهجالبلاغه، نامه ۴۵، بند ۱۰٫
[۲] ـ نهجالبلاغه، نامه ۲۵، بند ۲۶٫
[۳] ـ محقّق طوسی در این بحث عقل عملی را بر «نیروی اجرایی و عملی» اطلاق کرده است. گرچه در اصطلاح، عقل عملی بر قوهی که حکمت عملی را درک میکند اطلاق میشود، ولی اگر ما اصطلاح را چنین قرار دهیم، بهتر است: عقل عملی یعنی نیروی مدبّر، مدیر و نیروی اجرایی که «عُبد به الرَّحمن واکتسب به الجنان» (اصول کافی، ج ۱، ص ۱۱)؛ نه نیرویی که مسائل و حکمت عملی را درک میکند؛ زیرا درک همه مسائل، خواه نظری و خواه عملی، بر عهده عقل نظری است.
[۴] ـ نهجالبلاغه، نامه ۴۵، بند ۲۶٫
[۵] ـ نهجالبلاغه، نامه ۴۵، بند ۱۱٫
[۶] ـ نهجالبلاغه، نامه ۴۵، بند ۵٫
[۷] ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳، بند ۲۰٫
[۸] ـ بحار، ج ۷۹، ص ۱۹۳٫
[۹] ـ سوره لیل، آیات ۵ ۷٫
[۱۰] ـ سوره توبه، آیه ۹۸٫
[۱۱] ـ سوره بقره، آیه ۲۷۶٫
[۱۲] ـ بحار، ج ۷۲، ص ۵۲٫
[۱۳] ـ نهجالبلاغه، خطبه ۲۲۴، بند ۸٫
[۱۴] ـ سوره نحل، آیه ۹۷٫
[۱۵] ـ نهجالبلاغه، حکمت ۲۲۹٫