در دوران کنونی ایدئولوژی در دانشگاهها چندان مسئله متمایز و روشنی نیست. نمیتوان دانشجوها را به چپ و راست تقسیم کرد. آنچه در بین دانشجویان شاهد هستیم زیر سوال بردن صاحبان قدرت و بهطور اخص زیر سوال بردن قدرت جریان اصلی است. در واقع گاهی اوقات این مسئله همان چیزی است که دونالد ترامپ از آن برای جلب حمایت رایدهندگان استفاده میکند. اما در مسئله منازعه اعراب و اسرائیل، مسئله زیر سوال بردن صاحبان قدرت به موضوع ابراز تردید در مورد اسرائیل بدل شدهاست.
به گزارش نبأخبر،یرواند آبراهامیان، استاد مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه شهری نیویورک (CUNY) یکی از برجستهترین پژوهشگران تاریخ معاصر ایران محسوب میشود که از سه دهه پیش با ترجمه کتاب «ایران بین دو انقلاب» در میان دانشگاهیان و علاقهمندان به تاریخ در ایران شناخته شد.
مباحث او در مورد تاریخ معاصر ایران و زاویه نگاهش به برخی از رویدادهای مهم از جمله کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با جنجالها و انتقادهایی نیز همراه بوده است اما اینبار موضوعی متفاوت را برای گفتوگو با این استاد تاریخ انتخاب کردیم.
اعتراضهای دانشجویان آمریکایی به عملکرد اسرائیل در جنگ غزه و حمایت بیقید و شرط آمریکا از اسرائیل در هفتههای گذشته به یکی از سوژههای اصلی رسانهها بدل شدهاست.
آبراهامیان علاوه بر اینکه در طول دهههای گذشته در دانشگاههای برجستهای همچون پرینستون، نیویورک و آکسفورد تدریس کردهاست، در اوج اعتراضهای ضدجنگ ویتنام بین سالهای ۱۹۶۸ و ۱۹۶۹ در دانشگاه کلمبیا بهعنوان یکی از مراکز اعتراضها تحصیل میکرد.
البته آبراهامیان میگوید که در آن دوران به دلیل اینکه یک دانشجوی مهاجر بود، به دلیل نگرانی از اخراج و دیپورت شدن از آمریکا شخصاً در اعتراضها شرکت نمیکرد، اما همسرش و بسیاری از دوستان و آشنایانش مستقیماً در این اعتراضها نقش داشتند.
آبراهامیان معتقد است که سرکوب اعتراضهای دانشجویی ضداسرائیل در هفتههای گذشته، نتیجه یک پروژه دودههای است که باعث شدهاست نقش و نفوذ حامیان مالی و ثروتمندان در دانشگاههای آمریکا افزایش پیدا کند. به اعتقاد او نقش تعیینکنندهای که حامیان مالی در اداره دانشگاههای آمریکا پیدا کردهاند، باعث شدهاست که تمایلات این دسته از ثروتمندان در نحوه مواجهه با دانشجویان و دانشگاهیان اثرگذارتر شود و به همین دلیل شکاف شدیدی میان اعضای هیئت علمی دانشگاهها با رؤسا و هیئت امنای این دانشگاهها پدید آمدهاست.
در ادامه متن کامل گفتوگوی «هممیهن» را با یرواند آبراهامیان، مورخ برجسته و استاد دانشگاه شهری نیویورک مطالعه میکنید.
*آیا ما شاهد نوعی بیدارباش سیاسی در بین دانشجویان و در کل دانشگاهیان آمریکا در مواجهه با شرایط خاورمیانه هستیم؟
قطعاً! من تصور میکنم که شاهد یک تحول تدریجی هستیم. اگر به جنگهای پیشین اعراب و اسرائیل نگاه کنید، میبینید که افکار عمومی آمریکا عمدتاً از اسرائیل حمایت میکردند. این نخستین بار است که ما شاهد اعتراضهایی هستیم که مملو از احساسات هواداران فلسطینیان است. البته من نمیگویم که این احساسات در میان اکثریت جامعه آمریکا جریان دارد، اما بهویژه در بین افرادی که جوانتر هستند و افرادی که آگاهی بیشتری نسبت به شرایط سیاسی خاورمیانه دارند، همدلی بیشتری برای مسئله فلسطین بهعنوان طرف ضعیفتر و سرکوبشده نشان میدهند. این احساسات در میان جوانان بیشتر جریان دارد و حتی در میان یهودیان جوان هم شاهد چنین احساساتی در حمایت از مردم فلسطین هستیم. در سطح ملی من تصور میکنم که هنوز اکثریت بیشتر در چارچوب نگاه اسرائیل به مسائل نگاه میکنند.
*آیا میتوان گفت که طولانیتر شدن جنگ غزه باعث شده تا رویکرد جامعه آمریکا نسبت به اسرائیل و حمایت دولت بایدن از اسرائیل در طول زمان تغییر کند؟
من فکر میکنم که شکاف افزایش پیدا کردهاست. به اعتقاد من این موضوع یک شکاف نسلی است. اما چیزی که به ذهنم میرسد این است که احتمالاً خیلی زود دولت بایدن به آخر خطر میرسد و ترامپ رئیسجمهور میشود. شرایط در حال حاضر اینگونه به نظر میرسد. دولت ترامپ قطعاً بیشتر طرفدار اسرائیل است و در چنین شرایطی دوقطبی در آمریکا بیش از پیش تشدید میشود و باعث میشود که ایالات متحده آمریکا بیشتر در صحنه بینالملل منزوی شود. شکاف میان آمریکا و تعداد زیادی از کشورهای اروپایی، بهخصوص فرانسه در مورد مسئله اسرائیل، تشدید خواهد شد.
*شما خودتان در دوران اوج اعتراضات ضدجنگ ویتنام در آمریکا دانشجوی دکتری دانشگاه کلمبیا بودید. چه شباهتها و تفاوتهایی میان اعتراضهای جاری در دانشگاههای آمریکا و اعتراضهای آن زمان وجود دارد؟
به نظر من دو تفاوت اصلی وجود دارد؛ نخست اینکه در اعتراضهای سال ۱۹۶۸ در بسیاری موارد قانونشکنی اتفاق میافتاد، چراکه معترضان به دفاتر دانشگاه حمله میکردند و ساختمانها را اشغال میکردند. در اعتراضهای اخیر معترضان به شدت احتیاط میکنند که اقدامهایشان کاملاً غیرخشونتآمیز و در چارچوب قانون باشد. جایی که ما خشونت میبینیم در واقع در میان مخالفان معترضان و اعتراضهای متقابل است. نمیخواهم زیاد به این موضوع بپردازم که این افراد چه کسانی هستند، اما افرادی که به معترضان حمله میکنند، هواداران اسرائیل هستند و معمولاً خشونت توسط دانشجویان هوادار فلسطین آغاز نمیشود، بلکه معمولاً از سوی طرف مقابل آغاز میشود که بسیاری از آنها هم دانشجو نیستند.
دومین اختلاف اساسی اعتراضهای جاری با اعتراضهای اواخر دهه ۱۹۶۰ که از آن غفلت میشود، این است که در سالهای 1969-۱۹۶8 فشار برای سرکوب معترضان از سوی ثروتمندان و از سوی هیئت امنای دانشگاهها اعمال نمیشد. در این دوره ما شاهد هستیم که فشار به رؤسای دانشگاهها برای مقابله با اعتراضها از گروههای فشار مالی، یعنی هیئتهای امنا، اعانهدهندگان و تامینکنندگان مالی دانشگاهها اعمال میشود.
این گروهها میگویند که اگر با اعتراضها برخورد نشود، حمایتهای مالی را از دانشگاه قطع میکنند. شرایط خیلی متفاوت است. من به یاد نمیآورم در سال ۱۹۶۸ کسی از میان حامیان مالی یا هیئت امنا اظهارنظر کردهباشد و گفتهباشد که باید با اعتراضها برخورد کنید، پردیسهای دانشگاه را از معترضان پاکسازی کنید و از پلیس بخواهند که وارد عمل شود. در آن دوران معمولاً مدیریت دانشگاهها یا استادان راستگرا در میان هیئت علمی دانشگاه خودشان چنین تصمیمهایی را اتخاذ میکردند.
در شرایط کنونی دانشگاهها به شدت تحت سیطره گروههای فشار مالی و حامیان مالی هستند و عملاً برای تامین منافع حامیان مالی اقدام میکنند. در پردیسهای دانشگاهی که حامیان مالی بر تصمیمهای مدیریت دانشگاهها مسلط هستند، شاهد هستیم که درخواست وارد شدن پلیس و استفاده از زور اتفاق افتادهاست. در برخی از دانشگاهها، از جمله هفته گذشته در دانشگاه هاروارد، شاهد بودیم که مسئله کاملاً مسالمتآمیز حلوفصل شد و از پلیس برای مقابله با معترضان دعوت نشد.
در این دوره و زمانه وقتی از پلیس برای ورود به دانشگاه دعوت میشود، معمولاً برخلاف میل هیئت علمی و استادان دانشگاه است. وقتی مدیریت دانشگاه اقدامی برخلاف میل هیئت علمی انجام میدهد، شاهد بروز رویارویی میان استادان دانشگاه و مدیریت و هیئت امنا هستیم. همین مسئله باعث شکاف شدیدی است که ما امروز در دانشگاهها با آن مواجه شدهایم. این شکاف یک رویداد جدید است و در گذشته چنین شکافی وجود نداشت.
*چرا حامیان مالی چنین فشاری وارد میکنند؟ آیا این فشارها نتیجه عملکرد لابی اسرائیل است یا مسئله دیگری در میان است؟
این مسئله نتیجه یک فرآیند طولانیمدت و جاری است. در این رویداد خاص، منافع لابی یهودی و بهطور اخص کمیته آمریکایی امور اسرائیل (AIPAC American Israel Public Affairs Committee) مورد توجه است. اما در کل شرایط کنونی دانشگاهها و نفوذ گروههای فشار مالی نتیجه یک پروژه بلندمدتتر است. در طول ۲۰ سال گذشته شاهد بودیم که تحصیلات عالی گرانتر از همیشه شدهاست و دانشگاهها بیش از هر زمان دیگری به پول وابسته شدهاند. به همین دلیل هیئت امنای دانشگاهها از هر زمان دیگری قدرتمندتر شدهاند.
در گذشته هم رؤسای دانشگاهها به توصیههای هیئت امنا گوش میدادند، چراکه توسط هیئت امنا آنها را منصوب میکرد. اما رئیس دانشگاه از میان هیئت علمی دانشگاه انتخاب میشد، یعنی استادها در فرآیند ارتقا در هیئت علمی دانشگاه ارتقا رتبه پیدا میکردند و به درجات بالاتر میرسیدند و از آنجا بهعنوان رئیس دانشگاه انتخاب میشدند. اما امروزه بیشتر و بیشتر شاهد این هستیم که افرادی بهعنوان رئیس دانشگاه انتخاب میشوند که از هیئت علمی آن دانشگاه نیستند. برای مثال مینوش شفیق، رئیس دانشگاه کلمبیا، از مدیریت کسبوکار به دانشگاه آمدهاست.
سابقه مدیریتی او در صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی بودهاست. در طول سالیان متمادی کار او این بود که از سوی صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی به کشورهای فقیر بگوید برنامههای ریاضت اقتصادی در پیش بگیرند و بودجه آموزش و پرورش، سلامت و مسائل اساسی دیگر را کاهش دهند. او حالا رئیس دانشگاه کلمبیا است، درحالیکه هیچ تجربه دانشگاهی ندارد و با فرهنگ دانشگاه آشنا نیست. او اساساً خادم گروههای فشار مالی است. همین مسئله باعث ایجاد شکاف ذاتی میان ریاست دانشگاه کلمبیا و هیئت علمی دانشگاه میشود.
*در ساختار دانشگاههای آمریکا همواره مسئله پول تعیینکننده بودهاست، اما چرا به صورت اخص در مورد اعتراضهای اخیر این اتفاق افتادهاست و حتی شاهد هستیم که خشونتهایی هم در سطح دانشگاهها رخ میدهد؟
در این اعتراضها بهطور اخص ما شاهد هستیم که تقریباً در همه موارد خشونتها توسط مخالفان معترضان و اعتراضهای متقابل آغاز شدهاست. انگیزه این خشونتها این است که هرج و مرج ایجاد شود و دعوت کردن از پلیس برای ورود به دانشگاه توجیه شود و جلوی هرگونه گفتوگو و بحثی گرفتهشود. همانگونه که گفتم معترضان بسیار محتاط هستند که مسالمتآمیز رفتار کنند. به همین دلیل است که تاکید کردم تفاوت اساسی میان این اعتراضها و اعتراضهای سال ۱۹۶۸ وجود دارد.
مسئله این است که در گذشته معمولاً اینگونه بود که حامیان مالی بیشتر منافع شخصی را در ازای کمکهای مالیشان در نظر میگرفتند، مثلاً دوست داشتند که فرزندشان وارد یک دانشگاه خوب شود و به همین دلیل مثلاً یک ساختمان را به دانشگاه اهدا میکردند. دونالد ترامپ خودش یک نمونه بارز چنین شرایطی است؛ با نمرههایی که دونالد ترامپ در دوران دبیرستان داشت، امکان نداشت که بتواند به دانشگاه پنسیلوانیا وارد شود، اما چون پدرش پول زیادی به دانشگاه پنسیلوانیا دادهبود، او هم توانست به دانشگاه برود.
ابزار دیگری که در گذشته برای اعمال نفوذ صاحبان ثروت در امور دانشگاه وجود داشت، این بود که به یک کرسی خاص دانشگاهی و یک استاد خاص بورسیه دادهشود و نوعی تعصب علمی در دانشگاه ایجاد شود که البته انگیزههای سیاسی داشت. در چنین شرایطی معمولاً استادانی که هوادار اقتصاد بازار آزاد بودند، یعنی اقتصاد فریدمنی و نه اقتصاد کینزی، از منابع مالی بیشتری برخوردار میشدند.
وقتی به گذشته نگاه میکنیم، میبینیم که نوعی اثرگذاری بلندمدتِ پول بر دانشگاه وجود دارد که بیشتر در حوزه ایدئولوژیک بود و بهطور اخص به مسئله اسرائیل مرتبط نبود. اما در مقابل اعتراضهای اخیر، شاهد این تفاوت هستیم که کسانی که حمایت مالی انجام میدهند، عمدتاً هوادار اسرائیل هستند و از پولشان با این انگیزه استفاده میکنند که هرگونه بحث و گفتوگویی در مورد منازعه عربی-اسرائیلی را سرکوب کنند.
این مسئله حتی پیش از این اعتراضها هم جریان داشت و در طول سه، چهار سال گذشته با مثالهایی مواجه شدیم که مثلاً حامیان مالی به رئیس دانشگاه پیام میدادند که فلان اعضای هیئت علمی ضدیهود هستند و آنها را اخراج کنید. بخش اعظم رؤسای دانشگاهها جواب میدادند که برای این کارها سازوکار مشخص وجود دارد و نمیشود که به همین راحتی یک نفر را که چیزی در مورد اسرائیل گفتهاست و شما خوشتان نمیآید، اخراج کرد.
آنچه وقایع اخیر روشن کرد این است که طرفداران اسرائیل با استفاده از این استدلال که هر انتقادی از اسرائیل ضدیهودیگری است، میخواهند جلوی هر نوع بحث و گفتوگو را بگیرند. به این ترتیب وقتی ضدیهودیگری بهعنوان یک اقدام نژادپرستانه تلقی میشود، میتوانند هر اقدامی را توجیه کنند. هدف اصلی این است که جلوی هرگونه بحث و گفتوگو در مورد منازعه عربی-اسرائیلی را بگیرند، چراکه میدانند اگر گفتوگو دربگیرد، استدلالهای خیلی خوبی به نفع فلسطینیها و علیه اسرائیل وجود دارد. در نتیجه شرایط کنونی عملاً به مسئله آزادی بیان و بهویژه آزادی بیان دانشگاهیان تبدیل شدهاست.
*آیا دانشجویانی که در این اعتراضها شرکت میکنند به جناح سیاسی یا ایدئولوژی خاصی تعلق دارند؟
فکر نمیکنم اینطور باشد. در دوران کنونی ایدئولوژی در دانشگاهها چندان مسئله متمایز و روشنی نیست. نمیتوان دانشجوها را به چپ و راست تقسیم کرد. آنچه در بین دانشجویان شاهد هستیم زیر سوال بردن صاحبان قدرت و بهطور اخص زیر سوال بردن قدرت جریان اصلی است. در واقع گاهی اوقات این مسئله همان چیزی است که دونالد ترامپ از آن برای جلب حمایت رایدهندگان استفاده میکند. اما در مسئله منازعه اعراب و اسرائیل، مسئله زیر سوال بردن صاحبان قدرت به موضوع ابراز تردید در مورد اسرائیل بدل شدهاست.
*در دهه ۱۹۶۰ این تعلق به جریان چپ و کمونیسم بود که عامل اصلی زیر سوال بردن قدرت میشد. اما شما معتقدید که در حال حاضر این جریان ایدئولوژیک نیست. چرا این تحول رخ دادهاست؟
من اینطور تصور نمیکنم که در دهه ۱۹۶۰ ایدئولوژی پیشران اعتراضها بود. در آن دوران مثلاً ما SDS یا دانشجویان برای جامعه دموکراتیک را بهعنوان یک جریان داشتیم که از حقوق مدنی سیاهپوستان در آمریکا حمایت میکرد. اما آنها هم چندان به مسائل ایدئولوژیک علاقهمند نبودند. همان زمان یک چپگرای کهنهکار ممکن بود از حامیان SDS بپرسد که طرفدار استالین هستند یا تروتسکی و دانشجوی جوان توی سر خودش میزد و میگفت که اینها مسائل کهنه تاریخی هستند، کشور در جریان اعتراضهای حقوق مدنی است، سیاهپوستان آفریقاییتبار توسط نژادپرستان سفید کشتهمیشوند و تو از من در مورد این میپرسی که فلانی سال ۱۹۰۵ یا ۱۹۱۷ چه میگفت؟
در آن دوران اعتراضهای ضدجنگ هم مسئله ایدئولوژیک نبود، بلکه زیرسوال بردن صاحبان قدرت بود و مسئله این بود که چیزی که دولت در مورد جنگ ویتنام میگفت کاملاً چرت و پرت بود. همان زمان دانشجویان میتوانستند وقایع را از نزدیک ببینند و مطالعه کنند که آمریکا در حال یک مداخله غیرمشروع به بهانه نفوذ چین و روسیه در ویتنام است و به شکل گسترده غیرنظامیان را قتلعام میکند. در آن دوران واقعیتها بودند که باعث ایجاد سوال و تردید میشدند.
الاآن هم همینطور است، مسئله ایدئولوژی نیست. دانشجویان به اندازه کافی آگاه و اهل مطالعه هستند که میتوانند ببینند آنچه دولت و صاحبان قدرت میگویند حقیقت نیست و نسخه دیگری از حقیقت وجود دارد که میتوانند آن را مورد بررسی قرار دهند.
بهعنوان مثال بعد از حملات ۱۱ سپتامبر، خانم لین چینی، همسر معاون وقت رئیسجمهور دیک چینی، رئیس موقوفه ملی علوم انسانی آمریکا بود. نقلقولی از او وجود دارد که گفتهبود مشکل دانشگاههای آمریکا این است که زیاد در مورد خاورمیانه تدریس میکنند. یعنی فکر میکرد که مشکل احیای اسلامگرایی این بود که در دانشگاهها در مورد آن مطالعه میشود و اگر گروهها و کرسیهای خاورمیانه در دانشگاهها تعطیل شوند، مسائل هم حل میشود و دیگر کسی در مورد خاورمیانه چیزی نمیداند و به همین ترتیب نسخهای از حقیقت را که دولت آمریکا ارائه میدهد، دربست میپذیرند.
امروزه بسیاری از دانشجویان به کتابهای خوبی در مورد منازعه اعراب و اسرائیل دسترسی دارند و مجبور نیستند صرفاً به اظهارات هواداران اسرائیل بسنده کنند.
*فکر میکنید دانشجویان و دانشگاهیان تا چه اندازه بر سیاستگذاری دولت آمریکا در خاورمیانه اثرگذار باشند؟
خیلی کم. واقعاً چندان تاثیری ندارد. چند هفته و یا حتی چند روز دیگر دانشگاهها تعطیل میشوند و دیگر امکان اعتراض نیست. اما آنچه به دست آمدهاست این است که تعداد بیشتری از افرادی که مسائل خاورمیانه را مطالعه کردهاند، الان در وزارت خارجه و اندیشکدهها هستند و به این نتیجه میرسند که در سیاستگذاریهای آمریکا در مورد اسرائیل، منافع آمریکا با منافع اسرائیل متمایز و متفاوت است.
این مسئله به تدریج برای سیاستگذاران روشنتر میشود که اگر قرار باشد به منافع آمریکا اولویت دادهشود، باید سیاست آمریکا از سیاست خارجی اسرائیل فاصله بیشتری بگیرد. وقتی جزئیات را بررسی کنیم میبینیم که بین منافع ملی اسرائیل و منافع ملی آمریکا تعارض وجود دارد و مشابه نیست. اگر فردی در وزارت خارجه یا پنتاگون مسئولیت داشتهباشد باید تصمیم بگیرد که به کدام سیاست اولویت بدهد و بهعنوان یک آمریکایی باید به منافع ملی آمریکا اولویت بدهد.
*درون دانشگاههای آمریکا بین دانشجویان و استادان تا چه اندازه شکاف نسلی در مورد دیدگاهها نسبت به خاورمیانه وجود دارد؟
بستگی دارد در مورد کدام بخش از استادان صحبت کنیم. در گروههای مطالعاتی خاورمیانه شکاف نسلی زیادی وجود ندارد، چون من فکر میکنم که بسیاری از متخصصان سالخوردهتر خاورمیانه به اندازه کافی در مورد منازعه اعراب و اسرائیل اطلاعات دارند که بدانند مسائل خیلی پیچیدهتر از آن چیزی است که اسرائیلیها وانمود میکنند. اختلاف و شکاف نسلی بیشتر بیرون از مجامع دانشگاهی و تخصصی است. دانشگاهیان خارج از گروههای مطالعات خاورمیانه، مثلاً در گروههای ادبیات انگلیسی یا الهیات هستند که ممکن است هوادار اسرائیل باشند. اما به اعتقاد من اکثریت دانشگاهیان بیشتر به سمت فلسطین تمایل دارند.
*فکر میکنید این اعتراضها چه اثری بر سیاست داخلی آمریکا داشتهباشد؟ بهخصوص چه اثری در کوتاهمدت بر انتخابات پیش روی ریاستجمهوری میگذارد و چه اثری در بلندمدت بر سیاست خارجی خاورمیانهای آمریکا در بلندمدت خواهد داشت؟
به نظر میرسد که بحران جاری تا حد زیادی موضع بایدن را تضعیف کردهباشد. دولت بایدن تلاش کردهاست که دو طرفه بازی کند، یعنی هم از اسرائیل حمایت کند و هم در مورد مسائل بشردوستانه صحبت کند. روشن است که سلاحهای بیشتر و بیشتری از طرف آمریکا به اسرائیل صادر میشود و این مسئله باعث میشود که حمایت از بایدن در میان نسل جوان کاهش پیدا کند. این نسل جوان به صورت طبیعی به حزب دموکرات رای میدادند و به ترامپ رای نمیدهند، اما در انتخابات ماه نوامبر بسیاری از این افراد ممکن است در انتخابات شرکت نکنند و در خانه بمانند که باعث میشود ترامپ به ریاستجمهوری برسد. وقتی ترامپ رئیسجمهور شود، همان کاری را که در دوره گذشته ریاستجمهوریاش انجام میداد، ادامه خواهد داد و سیاستهای آمریکا را بیش از پیش به نفع اسرائیل خواهد کرد.
برای مثال او سفارت آمریکا را به قدس انتقال داد، توافقهای ابراهیم را پایهگذاری کرد و به صورت تلویحی میگفت که اساساً چیزی به اسم مسئله فلسطین وجود ندارد و فلسطینیان اصلاً وجود ندارند و میتوان آنها را نادیده گرفت. این سیاست قطعاً شرایط را بدتر میکند و دیر یا زود شاهد خیزش جدیدی خواهیم بود که احتمال دارد در کرانه باختری رخ دهد. این مسئله باعث میشود که دولتهای عربی در شرایط سختتری قرار بگیرند و من چندان تعجب نمیکنم اگر در واکنش به این شرایط شاهد کودتاهایی در برخی کشورهای عربی، بهخصوص دولتهایی که بیشتر هوادار اسرائیل یا آمریکا بودند، باشیم که به بیثباتی در خاورمیانه دامن خواهد زد.
*و در بلندمدت بر روابط آمریکا و اسرائیل چه تاثیری میگذارد؟
اگر آنگونه که من پیشبینی میکنم این اعتراضها و نارضایتیها باعث روی کار آمدن ترامپ در آمریکا شود، آنگاه دولت ترامپ هیچ نگرانیای در مورد غزه بیان نخواهد کرد و از خواستههای نتانیاهو در غزه پیروی خواهد کرد و اقدامات خودش را اینگونه توجیه میکند که حماس باید نابود شود. در این شرایط سیاستها در واشنگتن بازتابی دقیق از سیاستهای اسرائیل خواهد بود. من تصور نمیکنم که ترامپ در مقابل سیاستهای رادیکال اسرائیل ایستادگی کند و براساس همان روشی که در دوره گذشته ریاستجمهوریاش عمل کرد، همان روش را ادامه خواهد داد.
*برگردیم به دهه ۱۹۶۰، آیا اعتراضهای ضدجنگ ویتنام توانست جلوی تکرار اشتباههای دولت آمریکا را در آینده بگیرد؟
خیر! دست بر قضا اعتراضها در دهه ۱۹۶۰ هرچند که کاملاً منطقی و قابل توجیه بودند، اما به لحاظ سیاسی باعث انتخاب ریچارد نیکسون بهعنوان رئیسجمهور شد. دلیلش این بود که نتیجه این اعتراضها، بهخصوص وقتی رسانهها آن را بهعنوان قانونشکنی مستمر نمایش میدهند، این است که جمعیت رایدهندگان به این سمت هدایت میشوند که به کسی رای بدهند که از حاکمیت قانون و نظم حمایت میکند تا شرایط به حالت عادی بازگردد.
البته نیکسون نه به دلیل اعتراضهای دانشجویی، بلکه به خاطر واقعیتهای میدانی در بلندمدت به این نتیجه رسید که جنگ ویتنام را نمیتوان با پیروزی به پایان رساند. در این دوران نیکسون هرچند که با قاطعیت در مورد ویتنام اظهارنظر میکرد، همزمان دنبال رسیدن به یک مصالحه بود تا بتواند عزتمندانه عقبنشینی کند.
اما بین نیکسون و ترامپ تفاوتهای جدی وجود دارد. نیکسون، هر اندازه هم که شخصیت ماکیاولیستی داشت، اما از لحاظ سیاسی بسیار باهوش بود. من فکر نمیکنم ترامپ تا این حد ذکاوت داشتهباشد که بتواند فراتر از وقایع روز را ببیند و واکنشهایش بر این اساس است که اجازه بدهد اسرائیل هر آنچه را که لازم میداند، انجام بدهد؛ حتی اگر اسرائیل بخواهد به ایران حمله کند، او چراغ سبز نشان خواهد داد، درحالیکه فردی مانند جو بایدن یا ریچارد نیکسون اجازه چنین کاری نمیدادند، چون باور داشتند که چنین اقدامی باعث تشدید بحران خواهد شد.