بعضی آقایان طوری حرف می زنند که اگر ما در برخی از پایتخت ها نفوذ داشته باشیم خیلی کار مهمیانجام دادیم. نه، این وظیفه تبعی ماست وظیفه اصلی ما این است که مردم خودمان زندگی قابل پیش بینی داشته باشند و بدانند مسیر آینده چیست؟
به گزارش نبأخبر،علی لاریجانی، رئیس سابق مجلس شورای اسلامیدر جمع گروهی از کارآفرینان گفت: سوال مهم از اینجا شروع میشود که ما مهمترین وظیفه حکومت را چه میدانیم؟ اول تکلیف این را روشن کنیم و ببینیم روی یک مفاهیم روشنی می توانیم حرکت کنیم؟
لاریجانی با اشاره به اینکه به نظر من مهمترین وظیفه حکومت، توسعه ملی پایدار برای کشور است، گفت این توسعه شامل مسائل اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی و امنیتی و… میشود و مدیران کشور باید بدانند چون وظیفه ذاتی حکومت توسعه ملی پایدار است باید بسترهایش را فراهم کنند
اهم اظهارات مشاور رهبر انقلاب را به نقل از آیندنیوز بخوانید؛
بعضی آقایان طوری حرف می زنند که اگر ما در برخی از پایتخت ها نفوذ داشته باشیم خیلی کار مهمیانجام دادیم. نه، این وظیفه تبعی ماست وظیفه اصلی ما این است که مردم خودمان زندگی قابل پیش بینی داشته باشند و بدانند مسیر آینده چیست؟
خب حال سوال این است که توسعه پایدار و ملی چگونه صورت می گیرد؟ چند نظریه وجود دارد یک نظریه همان است که مارکسیست ها و سوسیالیست ها می گویند و معتقدند دولتها باید آن را فراهم کنند، بنابراین کارخانجات بزرگ و کشتزارهای مشترک را توسعه کشور میدانند ، یعنی حکومت جایگزین فرد میشود افراد باید در سایه حکومت حرکت کنند. این نگاه منهای اشکالات فلسفی نتایجش در دنیای معاصر روشن شده و جواب نداده یعنی مردم نمی توانند صرفا کارگر باشند و کارگر حکومت هم باشند
نظریه دیگر مربوط به غربیهاست که هرکسی مطابق میل خودش زندگی کند و ما بسترهایش را فراهم میکنیم یعنی دموکراسی لیبرال آن هم به شکل افراطی خودش. معنایش این است که دولت ها هیچ وظیفه ای ندارند و دولت حداقلی است.بنابراین کارشان این است که زمینه مسابقه را فراهم کنند و هرکس مطابق میل خودش عمل میکند. . لذا اینجا با یک تکثر میل مواجه میشویم و معلوم نیست که بتوانیم همه را هم راستا کنیم.
این نظریه از این جهت که به آزادی افراد توجه کرده بهتر از نظریه قبلی است ولی به هر حال ضایعاتی دارد و با یک عدم تعادل در زندگیها مواجه میشویم چه در مسائل سیاسی چه در مسائل اقتصادی.
نظریه سوم این است که اگر ما معتقدیم انسانها از یک فطرت مشترک الهی برخوردارند دولت ها نمی توانند جایگزین مردم بشوند. دولتها وظیفه شان زمینه سازی و بستر سازی برای رشد مردم است. تفاوت این نظر با غربیها این است که آنها بیشتر به آزادی منفی توجه دارد این طرف به آزادی مثبت توجه دارد. تفاوت این است که در آزادی منفی مانع فقط رفع میشود در آزادی مثبت زمینه سازی برای این میشود که فرد با اختیار بتواند از آزادی اش استفاده کند. مثل این می ماند که یک فردی ممکن است آزاد باشد در یک استخری شنا کند ولی شنا بلد نیست در این نظریه سوم گفته میشود ما به تو شناگری را یاد میدهیم تا خودت شنا کنی. بنابر این دولتها باید بسترهای توسعه را فراهم کند و مردم آزاد باشند حسن این عمل این است که هم هدف مشترک است و هم مردم توانمند میشوند و توانمند سازی مردم خیلی مهم است.
باید روشن کنیم عقلانیت یعنی چه؟ وگر نه دستمایه امور دیگر میشود. مثل عدالت است. کدام دولتی می گوید ما عدالت اجتماعی را دنبال نمیکنیم؟ همه می گویند ما عدالت اجتماعی را دنبال میکنیم. منتهی تعریفشان از عدالت اجتماعی یکی سوسیالیزم است و یکی یارانه دادن است.
تلقی من این است که اگر ما تعریف روشنی از وظیفه ذاتی حکومت داشته باشیم و روی این تفاهم درکشور حاصل بشود و بعد هم مقصودمان از اینکه چگونه به این میرسیم را هم روشن کنیم هم کمک میکند به توسعه کشور میرسیم و اگر این روشن نشود به نظر من دولت ها می آیند و میروند و نمی توانند کار زیادی انجام بدهند کما اینکه شما سند چشم انداز داشتید و بنا بود بیست ساله ما به کشور اول منطقه تبدیل بشویم ولی نرسیدیم. دولت ها هم قصد خیر داشتند و هیچکدام ازدولت ها نمی خواستند بگویند که ما می خواهیم کشور عقبگرد پیدا کند! اما تلقی نادرست داشتند یا تلقی واحد از توسعه نداشتند.
اینکه صرفا ما بگوییم بیست سال دیگر می خواهیم به کجا برسیم مشکل ما را حل نمیکند. این هم که بگوییم با عقلانیت راه میرویم کفایت ندارد. البته گفتن این حرف خوب است اما فقط یک علامت است. عقلانیت را باید بسط بدهیم و به این پرسش پاسخ بدهیم که که می خواهیم در حکومت چکار کنیم.