گرچه چین و آمریکا در عرصه اقتصادی و تکنولوژیکی رقابت سختی با هم دارند اما به دلیل پیوندهای عمیق اقتصادی برخورد نظامی میان آنها غیر محتمل به نظر میرسد. در خصوص چین و تایوان هم به نظر میرسد پکن ابتدا تمام مسیرهای محافظهکارانه را برای الحاق تایوان طی کند و در صورت عدم موفقیت آنها در نهایت تایوان را با بهرهگیری از قدرت نظامی به خود ملحق کند. اگرچه الحاق با استفاده از زور هزینههای بسیار بالایی برای چین به همراه خواهد داشت.
به گزارش نباءخبر،در میانه بالا گرفتن تنشها میان چین و آمریکا پس از سفر خانم نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا، به تایوان و در پی آن اعتراض چین و برپایی رزمایش نظامی، این سوالات مطرح میشود که سیر تحولات سیاسی در شرق آسیا به کدام سو میرود. آیا چین تایوان را اشغال نظامی خواهد کرد؟ در این صورت پاسخ آمریکا چه خواهد بود؟ و در نهایت اینکه آیا جهان درآستانه رویارویی نظامی آمریکا و چین قرار خواهد گرفت؟
در سال ۱۹۴۹ و پس از جنگهای داخلی میان ملی گراها و کمونیستها در چین، در نهایت کمونیستها توانستند بر دولت ملی گرا پیروز شوند و قدرت را در سرزمین اصلی چین (جمهوری خلق چین) به دست گیرند. ملی گرایان هم به تایوان گریختند و دولت در تبعید (جمهوری چین) را در آنجا شکل دادند. از آن زمان هر دو دولت مدعی حاکمیت خود بر چین یکپارچه بودهاند. بنابراین ادعاهای پکن در خصوص حق حاکمیت بر تایوان تازگی ندارد و برای دههها حاکمان کمونیست چین خواستار پیوستن تایوان به سرزمین اصلی بودهاند. آنها در سالهای اخیر و با قدرت گرفتن چین در عرصه اقتصادی و بین المللی و با بالاگرفتن احساسات ملیگرایانه چینی، سیاست الحاق تایوان را به شکل جدیتر دنبال کردهاند. گرچه به نظر میرسد همچنان برای رسیدن به آن به زمان بیشتری نیاز دارند.
چین به شکل سنتی در عرصه سیاست خارجی به ویژه سیاست امنیتی و دفاعی محافظه کار بوده است. حاکمان چین تعالیم استراتژیست چینی «سون تزو» در کتاب «هنر رزم» را آویزه گوش خود دارند. این کتاب که حدود دو هزار و پانصد سال پیش نوشته شده استدلال میکند که حتی برنده جنگ هم بازنده است چرا که جنگ منابع را نابود می کند و به معنای باخت دیپلماسی است.
به نظر سون تزو هنر جنگ، اجتناب از جنگ است ودر صورت الزام به جنگ، جنگ روانی بهتر از جنگ نظامی است. چینیها بر اساس این تعالیم و با توجه به منطق هزینه و فایده عجلهای برای درگیری نظامی بر سر تایوان ندارند و ابتدا همه مسیرها را برای الحاق صلح آمیز طی خواهند کرد. گرچه حاکمان چین اعلام کردهاند که درصورت لزوم، از گزینه نظامی برای این الحاق استفاده خواهد کرد اما به فرض اینکه آنها قصد حمله و اشغال نظامی تایوان را داشته باشند اکنون زمان مناسبی برای آن نیست. چرا که پکن در آستانه برگزاری کنگره ملی حزب کمونیست در ماه نوامبر است. این کنگره قرار است شی جین پینگ را برای دور سوم به ریاست جمهوری برگزیند. قدرت و محبوبت شی در میان چینیها مرهون رشد اقتصادی چین در طول سالهای گذشته است که توانسته بخش بزرگی از جمعیت چین را از فقر خارج کند. این رشد اقتصادی به واسطه ثبات اقتصادی و سیاسی ممکن شده و یک حمله نظامی که اثرات غیرقابل پیشبینی دارد میتواند ثبات سیاسی اقتصادی را نابود و این رشد را متوقف یا منفی کند.
با این حال برگزاری یک رزمایش نظامی، که سفر خانم پلوسی بهانه آن را به دست داد، هم به قدرت نمایی بیشتر «شی» در عرصه داخلی و محبوبیت بیشتر او میانجامد و هم آمادگیهای چین در سناریوی احتمالی الحاق تایوان با بهرهگیری از زور را بالا میبرد و همزمان این پیام را به متحدان آسیایی آمریکا مثل ژاپن و کره جنوبی ارسال میکند که آمریکا قدرت رو به افول است و آنها در نهایت ناچارند با چین کنار بیایند.
اما سوال مهمتر این است که در صورت حمله نظامی چین به تایوان پاسخ آمریکا چه خواهد بود و آیا این حمله به درگیری نظامی دو ابرقدرت میانجامد؟
در پاسخ به این سوال باید نگاهی به منابع شکل گیری سیاست خارجی در آمریکا بیندازیم. این منابع شامل کاخ سفید، کنگره، بوروکراسی آمریکا (با تمرکز بیشتر بر وزارت خارجه، پنتاگون، و سازمانهای امنیتی)، گروههای ذینفوذ (از جمله اتاقهای فکر و لابیها)، جنبشهای اجتماعی، افکار عمومی، و رسانهها هستند. این منابع در ارتباط با یکدیگر و بازیگران و فضای بین المللی محصول خود که سیاست خارجی باشد را عرضه میکنند.
بر این اساس سیاست خارجی دایم در حال شکل گیری و شدن و پدیدهای پویا است. مثلا در خصوص برجام، با تغییر در یکی از این منابع (کاخ سفید) و به دلایل فشارها از سوی دیگر منابع (بخشی از اتاقهای فکر، لابیها، رسانهها) سیاست خارجی آمریکا تغییر کرد و این کشور از برجام خارج شد. توجه به این منابع برای فهم سیاست خارجی آمریکا در خصوص چین هم مهم است و احتمال تغییر در سیاستها در طول زمان را قابل فهم میکند. هیچیک از منابع شکلدهی سیاست خارجی آمریکا خواستار جنگ با چین نیست. لفاظیهای مقامات آمریکایی در خصوص برخورد نظامی با چین در صورت اشغال تایوان هم بیشتر از اینکه شکل گرفته از منابع سیاست خارجی باشد در راستای استراتژی رسمی آمریکا در این خصوص بوده که “ابهام استراتژیک” نام دارد. اقتصاد سیاسی و نظریه وابستگی متقابل میتوانند در توضیح عدم تمایل منابع شکلدهی سیاست خارجی آمریکا به درگیر نظامی با چین به کار آیند.
اقتصاد سیاسی چین و آمریکا
آمریکا بزرگترین شریک تجاری چین است و چین با صادرات حدود پانصد و پنجاه میلیارد دلار کالا در سال تمایلی به بر هم زدن این رابطه پرسود ندارد. تولیدات چین نه تنها منجر به خروج چینیها از فقر و تقویت طبقه متوسط در این کشور شد، بلکه به رفاه و بالا رفتن قدرت خرید طبقه متوسط آمریکا هم کمک زیادی کرده است.
با توجه به ارزان بودن نیروی کار درچین و قوانین محدود کننده کمتر به خصوص در حوزه محیط زیست و قوانین کارگری، قیمت تمام شده کالاهای وارداتی از چین به آمریکا بسیار پایین تر از تولید این محصولات در آمریکا یا دیگر کشورهاست. از سوی دیگر آمریکا سالانه حدود صدوپنجاه میلیارد دلار صادرات به چین دارد. این میزان صادرات یک میلیون و هشتصد هزار شغل در آمریکا ایجاد کرده است. بر این اساس آمریکا و چین به مثابه بازیگرانی که محاسبه هزینه و فایده میکنند، اساسا تمایلی به بر هم زدن بازی اقتصادی و ورود به فاز درگیری نظامی با یکدیگر ندارند. به جای آن، این دو کشور بیشتر دارای رقابتهای جدی در چارچوب اقتصادی هستند.
چین تا سال ۲۰۳۰ میلادی در عرصههای حساس تکنولوژیکی مثل هوش مصنوعی و زیست شناسی مصنوعی از آمریکا پیشی خواهد گرفت. تلاش اخیر کنگره آمریکا با تصویب بودجه ۲۸۰ میلیارد دلاری برای توسعه علمی و تولید تراشهها و تلاش برای آوردن نخبگان علمی دنیا با تسهیل شرایط مهاجرت از جمله سیاستهایی است که آمریکاییها برای حفظ فاصله تکنولوژیکی با پکن در پیش گرفتهاند.
همچنین چین تا سال ۲۰۳۰ با پشت سر گذاشتن آمریکا بزرگترین اقتصاد جهان خواهد بود. جوزف نای، یکی از نظریه پردازان برجسته نظریه وابستگی متقابل در روابط بین الملل، به آمریکا توصیه میکند ضمن پرهیز از افتادن در دام تقابل ایدئولوژیک و جنگ سرد با چین ، برای حفظ توان رقابتی اقتصادی بعد از ۲۰۳۰، روابطش با متحدین نزدیک مثل اروپا، استرالیا، ژاپن و کره جنوبی را تقویت کند. چرا که مجموعه این کشورها اقتصادی دو برابر چین خواهند داشت.
با این اوصاف تکلیف سیاست آمریکا در خصوصی حمله چین به تایوان چه میشود؟ در این خصوص آمریکاییها به منظور ایجاد بازدارندگی در طرف چینی، “ابهام استراتژیک” را به عنوان سیاست خود برگزیدهاند. اما علاوه بر آن، بر اساس قانون روابط تایوان مصوب ۱۹۷۹ کنگره کاخ سفید ملزم شده به تایوان برای دفاع از خود سلاح بدهد.
آمریکاییها «استراتژی خارپشت» را برای مقابله با چین به تایوان توصیه میکنند. خارپشت علیرغم قدرت کم میتواند با پرتاب تیغهایش به خوبی از خود در برابر دشمنان قدرتمندش دفاع کند. در این راستا آمریکا با تقویت انبار سلاحهای تایوان به دنبال ایجاد شرایطی است که در زمان حمله نظامی چین، تایوان بتواند بیشترین آسیب را به این کشور بزند و این رقیب آمریکا را به طور اساسی تضعیف کند. درسی که آمریکا از مقابله اوکراین در برابر روسیه گرفت هم در این خصوص به طرفین کمک کرده سلاحهای کارآمد تر را شناسایی و بر آنها تمرکز کنند. اکنون تمرکز آمریکاییها بر پر کردن انبارهای تایوان از موشکهای هارپون برای حمله به کشتیها و زیر دریاییها و موشکهای استینگر برای حمله به هواپیماهای چینی در صورت حمله است.
بر اساس آنچه گفته شد گرچه چین و آمریکا در عرصه اقتصادی و تکنولوژیکی رقابت سختی با هم دارند اما به دلیل پیوندهای عمیق اقتصادی برخورد نظامی میان آنها غیر محتمل به نظر میرسد. در خصوص چین و تایوان هم به نظر میرسد پکن ابتدا تمام مسیرهای محافظهکارانه را برای الحاق تایوان طی کند و در صورت عدم موفقیت آنها در نهایت تایوان را با بهرهگیری از قدرت نظامی به خود ملحق کند. اگرچه الحاق با استفاده از زور هزینههای بسیار بالایی برای چین به همراه خواهد داشت.