ایالات متحده و چین بهتازگی رقابت خود را آغاز کردهاند. دوباره در آستانه ورود به دنیایی دوقطبی هستیم و یکی از این قطبها باز هم میتواند روسیه باشد، اما چین و ایالات متحده این رقابت دوقطبی را شکل خواهند داد و مشابه دوران جنگ سرد، ایالات متحده نقش پررنگتری در تحولات جهان ایفا خواهد کرد.
به نقل ازصدانیوز،سالی پرآشوب و بینظم به روزهای پایانی خود نزدیک میشود و زمان مناسبی است تا نگاهی به تحولات سال رو به پایان ۲۰۱۹ بیندازیم. رابرت کاپلان بدون تردید یکی از نویسندگان و متفکران پیشرو در حوزههای سیاست خارجی، دفاعی و ژئوپلیتیک به شمار میآید و میتواند تصویری جامع از تحولات ۱۲ ماه گذشته در نقاط مختلف جهان، ارائه دهد.
این نویسنده آمریکایی ۱۸ کتاب در حوزههای تخصصی خود نوشته که در میان شاخصترین آنها میتوان به «انتقام جغرافیا» و «بینظمی پیشرو» اشاره کرد. کاپلان ۶۷ساله در سالهای اخیر تحولات کلیدی و مهمی را در بیش از صد کشور جهان از نزدیک شاهد بوده و مشاورههایی نیز به پادشاهان، نخستوزیران و وزرای دفاع کشورهای مختلف داده است.
ما در نشریه آنلاین بریتانیایی CapX گفتوگویی با کاپلان درباره تحولات مهم سال ۲۰۱۹ از جمله تبعات محاسبات اشتباه دونالد ترامپ در قبال آسیا، گسترش ماجراجوییهای چین و مداخلههای روسیه در اروپای پس از برگزیت انجام دادهایم:
موضوعی که در سالهای اخیر بارها در رسانهها مطرح شده، فرار مغزها در حوزه سیاستگذاری ایالات متحده است. تا چه اندازه این نگرانی و فقدان تجربه عملی در حوزه سیاست خارجی را درست میدانید؟
بله این روند در سالهای اخیر بهتدریج رخ داده است. در دهه ۸۰ میلادی زمانی که جورج شولتز بهعنوان وزیر خارجه، یکی از تأثیرگذارترین افراد در شکلدادن به سیاست خارجی دولت رونالد ریگان بود، تخصص در هر منطقه حرف اول را میزد و استدلالهای ایدئولوژیک خریداری نداشت. در آن شرایط گزارشهایی که از سفارتخانهها در کشورهای مختلف ارسال میشد، ارزش و اهمیت زیادی داشت، چراکه از سوی متخصصان هر منطقه تهیه و تنظیم شده بود. سفرای ایالات متحده نیز اختیارات و قدرت بالایی داشتند؛ اما با گذشت زمان همهچیز به شیوهای دراماتیک تغییر کرد. مهمترین عامل در بروز این تغییرات را باید انقلاب تکنولوژی دانست. پیشرفت تکنولوژی باعث شد دیگر دیپلماتها و کارکنان حوزه سیاست خارجی کمتر نیازمند خروج از اتاق کارشان باشند تا تحولات را از نزدیک مشاهده و تحلیل کنند.
تحولات پس از پایان جنگ سرد را هم نمیتوان نادیده گرفت.
این موضوع هم بیتأثیر نیست. آنچه در دوران جنگ سرد رقم خورد، رقابت همهجانبه ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در تمام نقاط جهان بود. اساس رقابت مسکو و واشنگتن این بود که ثابت کنند کدام سیستم حکومتداری موفقتر و کارآمدتر است؛ دموکراسی سرمایهداری یا کمونیسم؟ در چنین رقابتی وزارت خارجه آمریکا هم تمام تلاش خود را میکرد تا در این رقابت کمکهای بیشتری به متحدان واشنگتن اختصاص دهد. به این ترتیب میتوان گفت جنگ سرد باعث شد ایالات متحده ذهنیتی بینالمللی داشته باشد و با پایان جنگ سرد هم رهبران واشنگتن به این نتیجه رسیدند که نیازی به ادامه این ذهنیت نیست. دیگر دلیلی وجود نداشت که برنامههای کمکی ایالات متحده در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین با برچسب امنیت ملی اعطا شوند.
در سالهای اخیر چین در حال قدرتگرفتن است و به نظر میرسد رهبران کاخ سفید چندان توجهی به این موضوع ندارند.
ممکن است به مرور زمان این شرایط تغییر کند، چراکه هنوز در ابتدای راه هستیم و ایالات متحده و چین بهتازگی رقابت خود را آغاز کردهاند. دوباره در آستانه ورود به دنیایی دوقطبی هستیم و یکی از این قطبها باز هم میتواند روسیه باشد، اما چین و ایالات متحده این رقابت دوقطبی را شکل خواهند داد و مشابه دوران جنگ سرد، ایالات متحده نقش پررنگتری در تحولات جهان ایفا خواهد کرد.
در این جهان دوقطبی اتحادیه اروپا چه موقعیتی خواهد داشت؟
با اینکه رقابت اصلی میان ایالات متحده و چین خواهد بود، اما رقابتی هم میان آمریکا و روسیه شکل میگیرد. روسیه انگیزههای زیادی برای رقابت با آمریکا دارد و رقیبی تهاجمیتر و ناامنتر است اما چین مانند تاجرانی دغلباز عمل میکند؛ اما درحالحاضر روسیه بسیار ضعیفتر از چین است: اقتصادی آسیبپذیر با نهادهایی بسیار ضعیف. به این ترتیب روسیه صرفا یک رقیب برای واشنگتن محسوب میشود و اروپای مرکزی و شرقی که حوزه نفوذ مسکو محسوب میشود هم میتواند میدان جنگ ایالات متحده و روسیه باشد. چین هم در حال گسترش نفوذ خود در میان کشورهای حوزه مدیترانه از یونان تا پرتغال است.
با توجه به اینکه ترامپ ظاهرا انگیزه زیادی برای رقابت با چین دارد آیا استراتژی او برای رقابت با چین نتیجهبخش خواهد بود؟
به نظرم ترامپ در هیچ موردی استراتژی توسعهیافتهای ندارد. رئیسجمهور فعلی آمریکا فردی است که انگیزههای شخصی برایش اولویت بسیاری دارد و اهل رویکردهای سازمانیافته و منظم نیست. با وجود اینکه ترامپ استراتژی سازمانیافتهای ندارد و حتی به مشاورانش هم توجه نمیکند، اما انگیزههای زیادی دارد و این انگیزهها میتواند منجر به اقداماتی شود که ممکن است برای آمریکا اثر مثبت یا منفی داشته باشد. او فردی است که میخواهد بزرگی و افتخار ایالات متحده را رقم بزند اما حاضر نیست برای این بزرگی و اقتدار، رویکرد یا رفتار قابل توجهی از خود بروز دهد. هر اندازه انگیزههای ترامپ تهاجمی و رو به جلو باشد، او در نهایت از تقابل و جنگ اجتناب میکند.
رویکرد ترامپ در قبال کرهشمالی را چگونه میتوان تحلیل کرد؟ او بارها از توافق با کرهشمالی خبر داده اما در عمل هیچ تحول مثبتی رخ نداده است. در مورد اوضاع میان ایران و دولت ترامپ شرایط چگونه است؟ ترامپ در تقابل با ایران تا کجا پیش میرود؟
ترامپ فردی است که علاقه ندارد نقاط ضعف خود را بروز دهد. او معمولا خود را مشتاق توافق نشان نمیدهد و به گونهای رفتار میکند که توافق یا عدم توافق برای او تفاوتی ندارد. اگر شما خود را مشتاق توافق نشان دهید، این امر میتواند در برابر برخی رقبا نقطه ضعف باشد و آنها برای امتیازگرفتن فشار بیاورند. جان کری و باراک اوباما علنا خود را مشتاق توافق با ایران نشان میدادند و ترامپ نمیخواهد این روند را تکرار کند.
در مورد ایالات متحده و ایران هم تحولات زیادی ممکن است رخ دهد. قبل از هر چیز باید این نکته را در نظر گرفت که در حال حاضر احتمال تقابل نظامی آمریکا با روسیه بیش از تقابل با چین است. چراکه دولت پوتین رویکردی تهاجمی و مخاطرهبرانگیز دارد. اما احتمال رویارویی نظامی آمریکا با ایران حتی از احتمال جنگ با روسیه هم بیشتر است. شما میتوانید گفتوگوهای ژئوپلیتیک جالبی با شی جینپینگ یا ولادیمیر پوتین داشته باشید. اما این در مورد ایران صدق نمیکند. شما با حکومتی متفاوت با چین و روسیه سروکار دارید. این یکی از عوامل است. عامل دیگر این است که هیچ کدام از طرفین خواهان جنگ نیست.آنچه دو طرف میخواهند رقمزدن شکل جدیدی از تقابل و رویارویی است. ایران در حال حاضر در موقعیتی دشوار و محدودکننده قرار دارد. ترامپ از توافق هستهای خارج شده و این به ایرانیها آموخت که ایالات متحده بیش از گذشته غیرقابل اعتماد است.
اما ایران همچنان گزینههایی پیشروی خود دارد. بهبود وضعیت اجتماعی داخلی میتواند تا حدی از فشارهای خارجی بکاهد. از سوی دیگر ایران با اقداماتی در مقیاس محدود نشان داد که وضعیت ژئوپلیتیک تنگه هرمز میتواند شکننده شود. این اقدامات هم تأثیر چندانی در قیمت نفت یا افزایش رقم بیمه نفتکشها نداشت. ایالات متحده هم با وجود حضور در خلیج فارس هیچ اقدامی انجام نداد تا شرایط وخیمتر نشود. این نشان میدهد که ایالات متحده و ایران تمایلی به رویارویی ندارند.
جدا از موقعیت احتمالی قدرتهای بزرگ در آینده، در مورد قدرتهای متوسط مانند بریتانیا چه چشماندازی متصور هستید؟
قدرتهای متوسط هم شرایط جالبی در آینده خواهند داشت. بریتانیا در نهایت از اتحادیه اروپا خارج خواهد شد و این خروج قدرت بیشتری برای آلمان در اروپا ایجاد خواهد کرد و برای ایتالیا، اسپانیا و یونان هم چالشهایی خواهد آفرید. در این میان فرانسه هم با توجه به عدم اجرای سیاستهای اصلاحی اقتصادی، در آینده با مشکلاتی روبهرو خواهد شد. به این ترتیب شرایط برای افزایش قدرت و نفوذ آلمان بیشتر میشود و در واقع اروپا در اختیار آلمان قرار میگیرد. اما این تغییر و تحول زمانی صورت میگیرد که نسل جدیدی از رهبران سیاسی در آلمان بر سر کار میآیند که نشانی از خرد و حکمت کهلها، اشمیتها، آدنائرها و حتی مرکلها در آنها یافت نمیشود. نسل گذشته رهبران سیاسی آلمان درسها و تجربیات زیادی از جنگهای جهانی و دوران جنگ سرد با خود داشتند. به نظر من این شرایط به سود بریتانیایی خواهد بود که در حال خروج از اتحادیه اروپاست.
سرزمین کمتر متحد و بینظم اروپا به میدان رقابت روسیه و چین تبدیل خواهد شد. در این مسیر هم بعید نیست آلمان به عنوان رهبر اروپا بیش از پیش به سوی روسیه متمایل شود. چراکه هم روسیه بخش مهمی از انرژی مورد نیاز آلمان را تأمین میکند و هم اتحاد آلمان با روسیه هزینه کمتری برای برلین دارد.
منبع : شرق