مولانا چه نگاهی به حکومت و حکمرانی داشت؟

فیه مافیه

رغبت فراوان به تدبير امور ملك، دلالت دارد بر عنايت خداوند به حاكمِ راغب و سستی‌پذيرفتن اين ميل، دلالت دارد بر بی‌عنايتي خداوند به حاكمِ سست‌. و سرّ اين بی‌عنايتی چيست؟ اين است كه خدا نمی‌خواهد آن خير مهم به دست آن حاكم محقق شود. و چون چنين شود، فرد حاكم مستحق ثواب و درجات عالی نخواهد بود.

به گزارش نبأخبر،حکمرانی و تدبير امور مملکت برای مولانا، كه اصولا در آسمان مكاشفات و معانی سير می‌كرد و چندان اهل قدم‌زدن روی زمين نبود، مثل انسان يا اسبابی بدصورت و كريه است كه در عين حال خدا نسبت به او عنايت دارد.
بحث و فحص دربارۀ مقالۀ سوم فيه ما‌فيه، در نوبت قبل به اين‌جا رسيد كه معين‌الدين پروانه، كه نايب سلطان و از دوستداران مولانا بود، مشغلۀ حكومت‌داری را مانع حضورش در محضر مولانا برمی‌شمارد و مولانا هم كار او را فداكاری برای امنيت و عبادت مسلمين می‌داند.

مولوی در ادامۀ تجليلش از كار و بار مملكت‌داری معين‌الدين پروانه، می‌گويد:

«پس اين نيز كار خير باشد و چون شما را حق‌تعالی به چنين كار خير ميل داده است و فرط رغبت دليل عنايت است و چون فتوري باشد در اين ميل دليل بی‌عنايتی باشد كه حق‌تعالی نخواهد كه چنين خير خطير به سبب او برآيد تا مستحق آن ثواب و درجات عالی نباشد؛ همچون حمام كه گرم است آن گرمی او از آلت تون است، همچون گياه و هيمه و عذِره و غيره، حق‌تعالی اسبابی پيدا كند كه اگرچه به صورت آن بد باشد و كرِه، اما در حق او عنايت باشد، چون حمام او گرم می‌شود و سود آن به خلق می‌رسد.»

جان كلام مولانا روشن است اما جملۀ او مبهم است و منطقا هم مشكلي دارد. مولوی به پروانه می‌گويد: «پس اين نيز كار خير باشد و چون شما را حق‌تعالی به چنين كار خير ميل داده است…».

قبل از اينكه ابهام لفظی و اشكال منطقی جملۀ فوق را بررسی كنيم، بهتر است ادامۀ سخن مولانا را بخوانيم: «و فرط رغبت دليل عنايت است و چون فتوری باشد در اين ميل دليل بی‌عنايتی باشد كه حق‌تعالی نخواهد كه چنين خير خطير به سبب او برآيد؛ تا مستحق آن ثواب و درجات عالی نباشد.»

می‌گويد رغبت فراوان به تدبير امور ملك، دلالت دارد بر عنايت خداوند به حاكمِ راغب و سستی‌پذيرفتن اين ميل، دلالت دارد بر بی‌عنايتي خداوند به حاكمِ سست‌. و سرّ اين بی‌عنايتی چيست؟ اين است كه خدا نمی‌خواهد آن خير مهم به دست آن حاكم محقق شود. و چون چنين شود، فرد حاكم مستحق ثواب و درجات عالی نخواهد بود.

اما جملۀ‌ « پس اين نيز كار خير باشد و چون شما را حق‌تعالی به چنين كار خير ميل داده است…»، از اين حيث مشكل به نظر می‌رسد كه حرف «واو» در اين جمله زائد است. اگر اين «واو» واوِ تعليل است، معلوم نيست چرا پس از آن كلمۀ «چون» آمده است؛ چراكه «چون» هم در اين جمله برای تعليل به كار است و قرار گرفتنش پس از واوِ تعليل، زائد است.

با حذف آن واو گنگ، حروف «واو» در آغاز جملات بعدی نيز مصداق «واو تعليل» يا «واو نتيجه» خواهند بود. پس نهايتا بايد جملات فوق را اين طور بخوانيم:

«پس اين نيز كار خير باشد چون شما را حق‌تعالی به چنين كار خير ميل داده است و فرط رغبت دليل عنايت باشد و چون فتوری باشد در اين ميل دليل بی‌عنايتی باشد…»

اما اگر از اين خرده‌گيری مربوط به «علم معانی» بگذريم، اشكال منطقي جملۀ مذكور اين است كه مولانا مملكت‌داری معين‌الدين پروانه را مصداق كار خير می‌داند و در توضيح چرايي خير بودن كار معين‌الدين می‌گويد: «چون شما را حق‌تعالی به چنين كار خير ميل داده است.»

اگر مولانا گفته بود پس اين نيز كار خير باشد چون شما را حق‌تعالی به اين كار ميل داده است، جمله منطقا مشكلی نداشت ولی وقتی می‌گويد پس اين نيز كار خير باشد چون شما را حق‌تعالی به اين كار خير ميل داده است، دومين واژۀ «خير» در جملۀ مولانا زائد است.

احتمالا اين اشتباهی است ناشی از نگارش مريدان و نگاه سرسری مولانا به متن؛ چون كار خير ذاتا نيكوست. در واقع مولانا می‌خواسته بگويد «چون خدا شما را به اين كار ميل داده است، پس اين نيز كار خير باشد.»

اين جمله با اشعری‌گری مولانا كاملا مطابقت دارد؛ چراكه اشاعره فعل خدا را، هرچه كه بود، مصداق «خير» می‌دانستند.

پس اين جمله كه «حق‌تعالی شما را به اين كار خير ميل داده»، با مبانی كلامی مولانا همخوانی ندارد؛ چراكه از اين جمله چنين برمی‌آيد كه گويی كار خيری مستقل از ارادۀ خداوند وجود دارد. در حالي كه مولانا نيز مثل ساير اشاعره به حسن و قبح ذاتی اعتقادی نداشت و كار حَسَن يا قبيح را كاری می‌دانست كه خداوند به آن امر يا از آن نهی كرده است.

با اين حال مولانا، چنانكه در نوبت قبل گفتيم، مملكت‌داری معين‌الدين پروانه را كار گل می‌داند نه كار دل. هم از اين رو در پايان مقاله می‌گويد:

«همچون حمام كه گرم است آن گرمی او از آلت تون است، همچون گياه و هيمه و عذِره و غيره، حق‌تعالی اسبابی پيدا كند كه اگرچه به صورت آن بد باشد و كرِه، اما در حق او عنايت باشد، چون حمام او گرم می‌شود و سود آن به خلق می‌رسد.»

قلب سخن مولوی در حقيقت اين جمله است: «حق‌تعالی اسبابي پيدا كند كه اگرچه به صورت آن بد باشد و كرِه، اما در حق او عنايت باشد.»

تدبير امور ملك نيز برای مولانا، كه اصولا در آسمان مكاشفات و معانی سير مي‌كرد و چندان اهل قدم‌زدن روی زمين نبود، مثل انسان يا اسبابی بدصورت و كريه است كه در عين حال خدا نسبت به او عنايت دارد.

واژۀ عذِره يا عذرِه كه مولانا آن را به كار برده، معنايش «پليدی» است يا «جايی كه در آن پليدی جمع گردد». تون آتشدان حمام بوده و آلت تون هم گياه يا هِيمِه (هيزم) يا عذره بوده.

پس همان طور كه گرمای حمام از سوختن گياه و هيزم و پليدی است، امنيت و عبادت فارغدلانۀ مسلمين نيز ناشی از حكومت‌گری و مملكت‌داری حاكمان است.

در واقع مولانا زحمات معين‌الدين پروانه را همچون پليدی يا هيزمی می‌داند كه به حال مسلمين مفيد است و لاجرم مورد عنايت خدا. و اساسا چون مورد عنايت خداست، نقش هيزم پليد مفيد را در اين عالم به او واگذار كرده‌اند.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید