محمد علی اسلامی ندوشن ، مردی که خوب زیست

به نقل از کامیار عابدی، پژوهشگر و منتقد ادبی

اسلامی ندوشن یکی از موفق‌ترین نویسندگان حوزه غیرداستانی در ایران معاصر در ۶۰ سال اخیر است که مخاطبان زیادی برای خود دست‌وپا کرده بود و بر علاقه‌مندان آثارش در سراسر ایران و ایرانیان خارج از کشور تاثیرگذار بود.

به گزارش نباءخبر، نام محمدعلی اسلامی ندوشن آنقدر سنگین است که بتواند وزن بخشی از ادبیات معاصر ایران را به دوش بکشد. او بیش از 60 سال تلاش کرد که ادب پارسی را نه‌تنها زنده نگه دارد که حتی آن را به تعالی برساند. حالا نبود او گرچه حفره‌ای بزرگ در ادبیات ایجاد کرده که به سادگی پر نخواهد شد اما نام او تا همیشه در آسمان فرهنگ ایران خواهد درخشید.
«من در قعر ضمیر خود احساسی دارم و آن این که رسالت ایران به پایان نرسیده ‌است و شکوه و خرمی او به او باز خواهد گشت. من یقین دارم که ایران می‌تواند قد راست کند و آنگونه که درخور فرهنگ تمدن و سالخوردگی اوست نکته‌های بسیاری به جهان بیاموزد». محمد علی اسلامی ندوشن همان کرد که گفته بود!
او که در سال 1303 در خانواده‌ای متوسط به دنیا آمد، سال‌ها در یزد و تهران تحصیل کرد. ندوشن از 12 سالگی پیوند خود را ادبیات آغاز کرد و شعر سرود تا جایی که بعضی از قطعات شعری‌اش در مجله سخن منتشر می‌شد.
ندوشن درباره کودکی خودش این گونه گفته است: «من در ندوشن که دهکده‌ای است در صد کیلومتری ‌غرب یزد به دنیا آمدم. ندوشن جایی است دورافتاده و ناآباد که مردم آن می‌بایست با عسرت زندگی‌خود‌ را تامین کنند. خانواده من جزو اعیان ندوشن بود، ولی با سنت دهقانی: بادام‌هایی که جد پدری من با دست خودش نشانده بود، ما از آن می‌خوردیم، و هنوز هم شاید ‌بعضی‌از آن درخت‌ها بر سر پا باشند.»
وقتی وارد دهه 30 زندگی‌اش شد برای تکمیل تحصلاتش به اروپا رفت و یعد از 5 سال توانست دکتری حقوق بین‌المللش را از دانشکده حقوق دانشگاه سوربن فرانسه بگیرد.
او سال 1334 به ایران آمد و چند سالی هم در سمت قاضی دادگستری مشغول به خدمت شد اما ادبیات زندگی او را سوی دیگری کشاند. ندوشن در سال ۱۳۴۸ به دعوت فضل‌الله رضا (رئیس وقت دانشگاه تهران) به همکاری با دانشگاه تهران دعوت شد و براساس تالیفاتی که در زمینه ادبیات انتشار داده بود، جزو هیئت علمی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران قرار گرفت و تدریس دروس «نقد ادبی و سخن سنجی»، «ادبیات تطبیقی»، «فردوسی و شاهنامه»، «شاهکارهای ادبیات جهان» را در دانشکده ادبیات، و تدریس «تاریخ تمدن و فرهنگ ایران» را در دانشکده حقوق برعهده گرفت و تا سال ۱۳۵۹ که به انتخاب خود از دانشگاه تهران بازنشسته شد، آن را ادامه داد.
او بیشتر اوقات خود را صرف در تحقیق آثار علمی و ادبی ایران و ترجمه آثار نویسندگان جهان کرد. مقالات متعددی از او در مجلات «پیام نو»، «مجله سخن»، «یغما»، «راهنمای کتاب» و «نگین» چاپ شده ‌است.
ندوشن درباره نوشته‌هایش اینگونه گفته است: «انسان‌ و انسان ‌ایرانی برایم مطرح بوده است‌. نه ‌فلسفه‌ای‌ در‌ کار ‌است، نه ‌جهان‌بینی‌خاصی‌، تنها حاصل تاملی است، بازتاب خوانده‌ها و دیده‌ها و دریافته‌هایم. به‌عنوان کسی که بر سر چهارراه نشسته‌ است‌، کوشیده‌ام‌ تا از نظاره جریان‌هایی که گرداگردم می‌گذرد‌ غافل‌‌ نمانم‌. گفتم‌ چهار‌راه‌، زیرا معتقدم که من و همسالانم در یکی از حساس‌ترین -اگر نگویم حساس‌ترین- دوره‌های ‌تاریخ زندگی می‌کنیم. من خود را در معرض جاذبه چهار قطب می‌بینم: قدیم و امروز ‌و شرق و غرب. یعنی در واقع ‌معجون و ترکیبی از چهار عنصر گذشته و حال و سنت و صنعت. در میان این چهار عنصر متغایر کوشیده‌ام که نقطه ‌تعادل و سامان فکری‌ای بیابم.این سامان فکری ‌شاید ‌به دست‌آمدنی نیست، ولی می‌توانم بگویم که خود جست‌وجویش برایم ‌هم مقصد بوده است و هم راه. از گذشته به اکنون و از شرق به غرب رفت و بازگشت‌ می‌کنم….
آنچه معماری اندیشه مرا تشکیل می‌دهد، مخلوطی از ایرانی و فرنگی است. ولی هرچه بیشتر در سن پیش می‌روم، گرایشم ‌به ‌آثار قدیم ‌ایران بیشتر می‌شود و حکمت و فرزانگی‌ نهفته در آنها را زنده‌تر و استوارتر می‌بینیم. در دنیای پر تب ‌و تاب کنونی‌ که از هر سو بحران و آدمکشی و خشونت است، شاهکاری‌های ادب و فرهنگ ‌گذشته‌ ایران ‌پناهگاه آرمانی زنده‌ای ‌است، همچنین بارویی است در برابر حرض و ابتذال و سبک‌مایگی‌هایی که از در و دیوار می‌بارد. اینها ‌‌چکه‌چکه ‌از سرپنجه ‌قرون چکیده‌اند، و پدیدآورندگان آنها در میان اخلاص‌ و ایمان، در میان ایثار ‌به ‌آنها ‌هستی بخشیده‌اند و این ‌در حالی که سیل اشک و خون و آه و قهقهه و عربده‌ها در مسیر تاریخ‌ جاری بوده است. ولی البته باید عناصر زنده ‌را از میان آنها بیرون ‌کشید و با امروز مطابقت‌ داد‌. با این‌ حال، اعتراف می‌کنم که فرهنگ مغرب زمین و بینش به سبک غرب چشم مرا به روی این گنجینه بزرگ ‌فرهنگی خود باز کرده است و امکان مقایسه به من داده است‌ تا غنای آن ‌را بهتر دریابم.»
او پنجم اردیبهشت در سن 97 سالگی دار فانی را وداع گفت.
کامیار عابدی، پژوهشگر و منتقد ادبی در پی درگذشت محمدعلی اسلامی ندوشن، در مورد این منتقد و ادیب فقید چنین می‌گوید: اسلامی ندوشن یکی از موفق‌ترین نویسندگان حوزه غیرداستانی در ایران معاصر در ۶۰ سال اخیر است که مخاطبان زیادی برای خود دست‌وپا کرده بود و بر علاقه‌مندان آثارش در سراسر ایران و ایرانیان خارج از کشور تاثیرگذار بود. از همه گروه‌ها و اقشار فرهنگی مخاطب آثار او هستند اما کسانی که یک نوع گرایش ایران‌دوستی معتدل داشتند، نسبت به آثارش علاقه‌مندی بیشتری دارند. فرهنگ‌دوستی، انسان‌دوستی و ایران‌دوستی از محورهای اصلی دکتر اسلامی در آثارش است، بدون این‌که وارد مسائل سیاسی شود. البته می‌گویند پشت هر مرد موفقی، همسر و زن موفقی هم هست و باید اشاره کنیم دکتر اسلامی بعد از این‌که در دهه ۴۰ با دکتر شیرین بیانی استاد تاریخ دانشگاه تهران ازدواج کردند، در واقع داشتن همسری فرهیخته و فرهنگ‌مدار مانند دکتر بیانی در نوع موفقیتش در عرصه ادبیات و نویسندگی ذی‌سهم بوده و تاثیر داشته است.
سعید اسلام‌زاده، فعال فرهنگی و مجری رادیو و تلویزیون در پی درگذشت محمدعلی اسلامی ندوشن، نویسنده، شاعر، مترجم، پژوهشگر و استاد زبان و ادبیات فارسی، در نوشتاری با عنوان «در ستایش محمدعلی اسلامی ندوشن، در سوگ عصر بی‌اسطوره» که نوشته است: «طبیعت روزگار است. در دایره آمدن و رفتن نقطه تسلیمیم. بدن آدمی ظرفیتی دارد و روزی به ته می‌رسد و یاران موافق یکان یکان در پای اجل از دست می‌شوند.
نقلِ هفتاد سال و هشتاد سال زندگی نیست، حرف این است که بعد این همه نعمت حرام کردن، کسی می‌شود اسلامی‌ندوشن و کلی اسم که الان رخ در نقاب خاک کشیده‌اند و اما ثمراتشان برجا مانده و یکی هم می‌شود همین چند ده میلیون نفوس ممالک محروسه منحوسه بی آب و علف.
همه افسوس از این است که چرا از پس این همه نام… به یاد آورید… همان‌ها که نیما گفت رزق روحش شده‌اند… همان‌ها که قفسه‌های کتابخانه‌هایمان را پر کرده‌اند… چرا کسی دیگر نمی‌آید و نیست و چرا خالی شده‌ایم. چرا اینقدر قدّمان کوتاه شده. اگر روزگاری… همین بیست سال پیش سر بر می‌گرداندی، چندین غول زیبا اطرافت می‌دیدی که در سایه‌شان خنک بشوی… امروز اما، عصرِ بی‌اسطوره، چنان سیلی محکمی بر گونه ما زده است که گیج از ضرب‌دستش مانده‌ایم و فقط در کتابخانه‌هامان پیِ این و آن می‌گردیم و نامشان را تند تند می‌خوانیم که مبادا از یاد ببریم.»

او افزود: «افسوس نمی‌خورم که چرا فلانی رفت و آن دیگری روی تخت بیمارستان افتاد و آن یکی مهاجرت کرد و جهان زبانش را در چمدان جا داد…اگر می‌شد… برداشت و بُرد و سوادش نم کشید… این خصلت روزگار است. یکی می‌رود… افسوس می‌خورم چرا کسی نمی‌آید.
همین دو سال کرونایی که گذشت آدم‌هایی رفتند که بودنشان دنیایی می‌ارزید در عصر موسی چومبه‌ها.
نه که دیگر دستمان نرسد به کتاب‌هاشان… این اما امری‌ست علیحده، که صاحب محضری را از نزدیک ببینی و حضرتش را درک کنی تا اینکه ورق بزنی کتاب‌هایی را که روزی حالا به اجبار فلان استاد با کلی فحش و فضیحت از جلو دانشگاه خریده‌ای یا به میل، روزی از بین کتاب‌های دست دومِ دستفروشی بیرون کشیده‌ای و بعد هم ایستاده‌ای به چانه زدن که ده تومان کم کن الان همراهم نیست…»
اسلام‌زاده ادامه داد: «محمدعلی اسلامی ندوشن هم از همان ایل و تباری بود که از ازل عاشق بودند. از آن دست آدم‌ها که الان کسی باور نمی‌کند یک نفر باشد که بدون طلبِ منفعتی بخواهد ایران را دوست داشته باشد و بنویسد و … مگر چند تا فروزانفر و بهار و زرین‌کوب و ندوشن و افشار و ستوده و پاریزی و شفیعی و … همینطور بشمار و بیا … داریم… در هر ده‌کوره‌ای در این دهکده جهانی، هر جایی نصف و نیمی از اینها هم اگر باشند سر دست می‌برند و با کلی اِهن و تلپ، صور اسرافیل به دست می‌گیرند و گوش فلک را کر می‌کنند. اما ما همچنان خبر مرگ یکی یکیشان را می‌نویسیم و هی افسوس می‌خوریم و دندان خشم بر جگر خسته می‌بندیم و می‌رویم…
اسلامی ندوشن کم نزیست. کم ننوشت. برای این عمر کوتاه بشر، این همه کتاب نوشتن کار آدمی نیست و همتی آن‌جهانی می‌خواهد… حالا کدام دانشگاه و دانشکده و موسسه و نهاد و وزارتخانه است که مرد میدان باشد و بیابد و دوباره از سر، همه ماثورات و مکتوبات و میراث این قبیله را جمع و جور کند و بزند به زخم کاریِ ندانستن‌های این روزگار متوسط کم‌مایه…»


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید