با ریاست جمهوری مسعود پزشکیان هم انگار باز دو خط موازی به هم رسیدهاند. هم براندازان خارجنشین که مخالف مشارکت در انتخابات بودند به او میتازند و هم مخالفان افراطی او در داخل که مدعی سینهچاک نظاماند.
به گزارش نبأخبر،مهرداد خدیر- قبلا هم نوشتهام که هر چند در ریاضیات دو خط موازی هیچگاه به هم نمیرسند ولی در سیاست چنین نیست چراکه گاه دو خط موازی به هم میرسند و دلیل آن هم اشتراک منافع به رغم اختلافات است. چند مثال مشهور دربارۀ رسیدن دو خط موازی در سیاست از این قرار است:
در حملۀ آمریکا به عراق هر چند طبعاً ایران مخالف حضور آمریکا در منظقه بود ولی کی بدش میآمد کلک صدامی را بکند که انگیزۀ حضور ما در خاک عراق بود و وقتی بعد از ۸ سال جنگ به آتشبس تن دادیم (شجاعانهترین و فداکارانهترین تصمیم رهبر فقید انقلاب) خوشحال شدیم حالا که ما به هر دلیل نتوانستیم آمریکا و بریتانیا او را سرنگون و محاکمه و حتی اعدام کردند.
این در حالی است که جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده در دنیای سیاست دو خط موازیاند ولی در قضیۀ عراق با وجود مخالفت ایران با اشغال عراق و حضور آمریکا اما عملاً دو خط موازی به هم رسیده بودند.
مثال دیگر: هم مجاهدین خلق به خاتمی میگفتند “فتنه” و هم اصولگرایان رادیکال؛ البته اوایل نه به این صراحت. روشن است که میان اصولگرایی رادیکال ایرانی و مجاهدین/منافقین هیچ قرابت و اشتراکی نیست ولی دربارۀ دوم خرداد انگار دو خط موازی ناخواسته و بی برنامۀ قبلی یک جا به هم رسیده بودند. این اتفاق بین آنها و اسراییل در نفی برجام هم به شکل دیگری رخ داده بود.
یا در ماجرای اعتراض به مرگ زایران ایرانی در منا دو گروه که هیچ شباهتی با هم نداشتند در مقابل سفارت عربستان سعودی در تهران تجمع کردند.
یکی اصولگرایان رادیکال و مذهبیهای ناخُرسند از نوع رفتار سعودی بر سر زیارت امامان شیعه در قبرستان بقیع و از منظر تقابل تشیع ۱۲ امامی با وهابیت و اختلافات جدی در خوانش اسلام و رقابت بر سر نمایندگی اسلام و دیگری گروهی که مسلمان شدن ایرانیان را به حملۀ اعراب نسبت میدهند و طبعاً این دو خط موازیاند ولی بر سر این که به عربستان سعودی بتازند به اتحاد ناخواسته رسیده بودند.
از نوع پوشش تجمع کنندگان هم روشن بود. هم خانمهایی در پوشش چادر مشکی و گاه با برقع که صورتشان پیدا نبود و هم دختران و زنانی با شالهای شُل و حجاب اندک. ( قضیه مربوط به قبل از دولت مرحوم رییسی است که هنوز نداشتن روسری رواج نداشت).
با ریاست جمهوری مسعود پزشکیان هم انگار باز دو خط موازی به هم رسیدهاند. هم براندازان خارجنشین که مخالف مشارکت در انتخابات بودند به او میتازند و هم مخالفان افراطی او در داخل که مدعی سینهچاک نظاماند و در تازهترین مورد هر دو به یکی از پاسخهای او در اولین مصاحبۀ تلویزیونی گیر دادهاند که اتفاقا هوشمندانهترین و زیرکانهترین بخش بود. وقتی مجریان از او خواستند درباره دلایل سفر به عراق و نیویورک بپرسند پاسخی کاملا متفاوت با سَلَف خود داد.
اگر مرحوم رییسی بود احتمالاً دربارۀ دلایل سفر به عراق به جز جنبۀ زیارتی به لزوم ارتباط گسترده با همسایگان و مراودات اقتصادی اشاره میکرد و سازمان ملل هم به مثابۀ تریبونی برای افشای جنایات صهیونیستها و استفاده از این تریبون بینالمللی.
پزشکیان اما برای مراودات اقتصادی با عراق نقش چندانی قایل نشد و تنها بر زیارت بارگاه امام علی -ع- که بارها از گفتههای ایشان استفاده کرده تأکید ورزید و درباره نیویورک هم بر جذب سرمایۀ ایرانیان خارج از کشور البته با اخذ این تضمین و قول که برای آنها پروندهسازی نشود و اگر آمدند ممنوعالخروج نشوند.
در این فقره هم تندروهای داخلی و براندازان خارجی به هم رسیدهاند. داخلیها چون دوست نداشتند پروژه خالصسازی بعد از تنها سه سال به چنین فرجامی بینجامد و اعتدالگرایان و اصلاح طلبان بازگردند و خاتمی و روحانی دوباره مطرح شوند و رقیب مرحوم رییسی در 1400 بر کرسی وزارت اقتصاد بنشیند در حالی که آرزو داشتند با سعید جلیلی به “یک جهان فرصت” برسند “با یک ایران جهش”!
براندازان هم مایل بودند روند کاهش فاحش مشارکت در انتخابات که در مرحله دوم مجلس در اردیبهشت 1403 به وضع افتضاح و خجالتآوری رسیده بود ادامه یابد و کار سیستم تمام شود! (آخر کار کدام حکومت با قهر مردم با انتخابات تمام شده؟ نهایت این است که بساط صندوق را برمی چینند!)
اما نه سعید جلیلی رییس جمهور شد و نه آرزوی استمرار کاهش نرخ مشارکت تحقق یافت بلکه هر دو هدف “حذف جبهه پایداری از مناصب تصمیم گیری” و “افزایش مشارکت” محقق شد.
هدف سوم نظام و دولت بالارفتن کارآمدی است و بهبود اقتصادی که رییس جمهوری به درستی منوط به جلب و جذب سرمایهگذاری خارجی دانسته و به دو مجری قول رشد 8 درصدی نداد و گفت تحقق آن منوط به انسجام داخلی و رفع مشکلات خارجی است درست به عکس مرحوم رییس جمهور سابق که مدام تأکید داشت حل مسایل اقتصادی را به خارج گره نزدهایم. خارجِ پزشکیان هم البته نه آمریکا که ایرانیان خارج نشیناند تا حساسیتی هم برنینگیزد و دنبال 100 میلیارد دلاری است که در داخل نیست و بر خلاف راهکار آقای جلیلی در ایام انتخابات ماضی با صادرات هندوانه و خربزه به روسیه هم روانۀ ایران نمیشود.
باری، در ریاضیات دو خط موازی هیچگاه به هم نمیرسند اما سیاست، چنین نیست زیرا چنان که گفته شد گاهی به هم میرسند کما اینکه هم براندازان خارجی از انتخاب پزشکیان خشمگیناند و هم افراطیان داخلی که رؤیاهاشان با او نقش بر آب شده و چنان از ترک مناصب زاری میکنند که انگار نه انگار خود را فارغ از تعلقات دنیوی تصویر می کنند.
علی لاریجانی جایی گفته بود “سیاست، مثل ریاضیات است. مسایل آن را باید حل کرد نه آن که دور و بر آن بالبال بزنیم”. او که در مقطع لیسانس، ریاضیِ شریف را دارد از منظر حل مسأله درست گفته ولی به نظر میرسد در این فقره با ما همداستان باشد که سیاست، همیشه هم مثل ریاضیات نیست. چون خود او در مقام رییس مجلس نهم و موقع تصویب برجام دیده بود که چگونه هم اسراییل با برجام مخالف بود و هم نمایندگانی در داخل با شعار مرگ بر اسراییل. در آن فقره هم دو خط موازی به هم رسیدند بی آنکه هیچ قرابت و شباهت و علاقهای به هم داشته باشند.