ضعیف نگه داشتن ایران، استراتژی همیشگی روسیه

رفتار خاموش روسیه باعث شده تصویری وارونه را مشاهده کنیم. روسیه خود را رفیق و حامی مذاکرات نشان می‌دهد، در حالی که آمریکا بدخواه و زیادخواه است. همه اینها در یک چیز خلاصه می‌شود و آن تاکتیک رسانه‌ای روسیه در حوزه افکار عمومی یعنی «فیک نیوز» است.

به گزارش نبأخبر، حشمت‌الله فلاحت‌پیشه، عضو اسبق کمیسیون امنیت ملی و سیاست‌خارجی مجلس  گفته: «تمام توییت های اولیانوف مبنی بر اینکه به زودی توافق در وین حاصل می‌شود دروغ بود و در عین حال تمام ادعاها و مواضع پوتین و لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه هم در خصوص توهم بودن حمله روسیه به اوکراین یک تزویر روسی بود. یعنی روسیه در هر دو مسئله به جهان دروغ گفتند. اما نکته اینجاست که این این دو دروغ به هم وابسته بودند. .. روسیه سعی می‌کرد با دروغ در مذاکرات وین و بحران اوکراین به طور همزمان هر دو پرونده را در جهت منافع ملی خود پیش ببرد. یعنی با این دروغ های اولیانوف عملا روسیه به دنبال مدیریت مذاکرات وین با هدف به بن‌بست کشاندن گفت‌وگوها، ایجاد چالش در احیای برجام و عدم لغو تحریم‌ها بود و از آن طرف پوتین هم با دروغ‌های خود در بحران اوکراین سعی کرد از یک طرف چهره‌ای دیپلماتیک از خود نشان دهد و در لایه‌های پنهان با اعزام نیروهای گسترده نظامی در کنار مرزهای اوکراین عملاً منافع خود را با حمله و تجاوز نظامی به این کشور محقق کند. بنابراین اگر امروز، هم به تحولات اوکراین و هم به مذاکرات وین نگاه کنیم می‌بینیم که هر دو مسئله در راستای منافع روسیه پیش رفتنند.»

گفته‌های فلاحت‌پیشه دو خاطره را یادآوری کرد که یکی از آنها در جلسه‌‌ای با حضور محمدجواد ظریف و دیگری در دیداری خصوصی با امیر دریادار کوچکی بود.

در زمان وزارت محمدجواد ظریف جلسه off the record با حضور محدودی از کارشناسان (حدود ۱۵ نفر) درباره روند مذاکرات برجام برگزار شد که از قضا بنده و سه نفر از دوستان دیگرم حضور داشتند. در آن جلسه ظریف به صراحت گفت که روسیه بیش از همه کشورها حتی آمریکا در روند مذاکرات کارشکنی می کند. بعد از آن فرانسوی‌ها (به دلیل وجود لابی صهیونیست‌ها در فرانسه) بودند که چندان دل‌خوشی نشان نمی‌داند. او علت اصلی این قضیه را نگرانی روسیه از آینده ایران در منطقه دانست؛ اینکه روسیه نمی‌خواهد در کنارش کشوری از نظر اقتصادی رشد یافته باشد و در آن سرمایه گذاری خارجی صورت گیرد. روسیه نمی‌خواهد ایران کشوری رقیب در حوزه صادرات انرژی به اروپا شود. از طرفی توافق برجام یعنی حضور اروپا و سپس آمریکا در نزدیکی مرزهای روسیه.

خاطره دوم مربوط به دیدار با امیر دریادار کوچکی فرمانده سابق نیروی دریایی ارتش بود که درباره رویکرد روسیه در سوریه مسایلی را مطرح کرد. مسایلی که به گفته خودش بعضا حتی دلخوری‌هایی در بدنه سپاه به وجود می‌آرود که چرا فلانی می‌گوید نباید به روسیه اعتماد کرد. به گفته او هرکجا اسرائیل با پهپاد، نیروهای ایرانی در سوریه را می‌رساند، به دلیل گراهایی بود که روسیه به اسرائیل می‌داد. مثال آن هم محاصره گردان ایرانی در خارطوم به دلیل خلف وعده روسیه (اینکه نیروهای ایرانی زمینی و نیروهای روسی از آسمان به نیروهای داعش حمله کنند که چنین نشد) بود که همه آنها به شهادت رسیدند. همچنین زمانی که نیروهای ایران به سمت منقطه جولان در حرکت بودند، از سوی هواپیماهای اسرائیلی مورد حمله قرار گرفتند و تعدادی از فرماندهان هم شهید شدند.

بر اساس اظهارات عضو اسبق کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی و همچنین یادآوری دو خاطره یاد شده، متوجه نکاتی شدم که بیان آن خالی از لطف نیست:

1- روسیه هیچگاه اجازه نخواهد داد که در ایران سرمایه‌گذاری خارجی (غیر از خودش و البته چین) انجام شود. در وهله اول ایران باید برای روسیه باشد و سپس با کمی لطف چین هم می‌تواند ورود کند. روسیه می‌داند که توافق برجام یعنی سرمایه‌گذاری اروپا در ایران و این یعنی رشد و توسعه اقتصادی و در نهایت صادرات انرژی به اروپا؛ از همه مهمتر روسیه سال‌ها برای خود در ایران با عنوان تاسیس نیروگاه هسته‌ای نان و روغنی به هم زده است. حال برجام یعنی پایان انحصار و حتی ورود و سرمایه‌گذاری آمریکا در فعالیت‌های هسته‌ای ولو با رویکرد تحقیقاتی و آزمایشی، که خوشایند روسیه نیست. حال که برجام میان دولت روحانی به عنوان دولت میانه‌رو و در طرف دیگر دولت دموکرات اوباما به نتیجه رسیده، روسیه باید نقشه‌ای را عملی می‌کرد تا برجام به‌هم زده شود. بنابراین دستور کار روسیه این است که در دولت آینده آمریکا باید یک جمهوری‌خواه بر سرکار بیاید. البته در میان جمهوری‌خواهان چه کسی بهتر از ترامپ. درعین حال روسیه نباید نقش خود را روشن و عیان‌ بازی می‌‌کند. پس بهترین روش، استفاده از یک شریک و همپیمانی است که دلخوشی از ایران هم نداشته باشد: یعنی اسرائیل.

روسیه به خاطر نوع روابط خاص و پیچیده با اسرائیل و همچنین وجود لابی‌های صهیونیستی در آمریکا، به خصوص در میان جمهوری‌خواهان، تمام توان خود را به کار بست تا ترامپ بر مسند ریاست جمهوری بنشیند. حضور ترامپ مزیت‌هایی برای روسیه داشت که دو مورد آن که درباره ایران است، بیان می‌شود:

1- ترامپ می‌تواند میان آمریکا و چین اختلاف ایجاد کند. اختلافی که در دولت اوباما کاهش یافته بود. روسیه می‌دانست که تز آمریکا در مواجه با او، استفاده از دکترین هنری کیسینجر است. کیسینجر معتقد بود برای انزوای روسیه باید میان دشمنان مشترک اختلاف انداخت و این کار با نزدیک شدن به یکی از دشمنان صورت می‌گیرد. آمریکا با نزدیک شدن به چین ـ به عنوان یکی از دشنمانش ـ میان چین و روسیه ( دشمنان متحد علیه آمریکا) فاصله ایجاد تا سپس با فشارهای سیاسی و سپس محدودیت‌های اقتصادی، روسیه را تضعیف کند. حضور ترامپ نظم دکترین کیسینجر را به هم می‌زد.

2- دوم آنکه اسرائیل با نفوذ‌ در دولت ترامپ و حضور افراد تندرو می‌توانست زمینه خروج از برجام را فراهم کند تا ایران بار دیگر رویای توسعه را فراموش و حضور شرکت های خارجی برای سرمایه گذاری در ایران منتفی شود. در عین حال مقابله با ایران به نحوی صورت گیرد که ایران وابسته روسیه در وهله اول و سپس در وهله دوم چین (به دلیل پیمان نامحدود دوستی میان روسیه و چین) بماند.

همه چیز برای روسیه تا دوران ترامپ به خوبی پیش رفت. اما معادلات داخلی آمریکا به خصوص جامعه دو قطبی شده و رفتارهای خارج از کنترل ترامپ باعث که روسیه نسبت به تداوم نقشه‌اش، نگران شود. نگرانی‌ای که هم سرانجام بی‌دلیل نبود؛ چرا که با آمدن بایدن و دولت دموکرات‌ها و سودای بازگشت آنان به برجام، همه نقشه‌‌های روسیه برای ایران نقش بر آب می‌شود.

روسیه می‌داند که بازگشت دوباره آمریکا به برجام و لغو تحریم‌ها یعنی صادارت انرژی ایران به جای روسیه به اروپا، کاهش وابستگی ایران به روسیه و حضور سرمایه‌گذاران اروپایی در ایران. به همین دلیل روسیه نگرانی خود را بلافاصله در زمان اعلام از سرگیری مذاکرات برای احیای برجام به مسئولان ایرانی اعلام کرد و مسئولان ایرانی هم برای رفع نگرانی به روسیه رفتند.

رفتار خاموش روسیه باعث شده تصویری وارونه را مشاهده کنیم. روسیه خود را رفیق و حامی مذاکرات نشان می‌دهد، در حالی که آمریکا بدخواه و زیادخواه است. همه اینها در یک چیز خلاصه می‌شود و آن تاکتیک رسانه‌ای روسیه در حوزه افکار عمومی یعنی «فیک نیوز» است.

روزنامه نیویورک‌تایمز در این راستا در یک مستند سه‌قسمتی اقدام به افشا و بررسی تکنیک‌های کا‌.گ.‌ب که اکنون در سرویس‌های امنیتی روسیه استفاده می‌شوند پرداخته: فیک‌نیوز.

گرچه تاریخچه استفاده از فیک نیوز به اکتاوین، نخستین امپراتو روم بر می‌گردد که در واپسین جنگ در جمهوری روم، کارزاری از اخبار جعلی به راه انداخت تا بر مارکوس آنتونیوس پیروز شود، اما شاید بتوان گفت که اختراع استاندارد و حساب شده واژه فیک‌نیوز که دهه پیش اختراع شد و نام اصلی آن زمانی активные мероприятия بود از دل KGB به وجود آمد. پروسه‌ای که مثل یک ویروس عمل می‌کرد؛ ویروس سیاسی که پس از نفوذ، به‌آرامی دشمن خود را از درون نابود می‌کرد.

یوری بزمینوف یکی از زبده‌ترین نیروهای جاسوسی روسیه که بعدها به آمریکا گریخت، می‌گوید: فقط 15 درصد از زمان و انرژی افسران و کارمندان کا.گ.‌ب صرف عملیات تخریبی و فیزیکی می‌شد؛ باقی 85 درصد از زمان و انرژی صرف یک پروسه بسیار طولانی به نام تغییر ایدئولوژی یا تغییر شرایط فعال یا انگلیسی آن، اکتیو مژر می‌شد. درواقع اکتیو مژر، یک واژه محترمانه برای یاوه‌گویی بود؛ استراتژیک‌ترین، ماهرانه‌ترین و مخرب‌ترین ادعای دروغی که شما بتوانید تصور کنید. هدفش این بود که در جامعه آمریکا، دید شما نسبت به واقعیت را آن‌گونه تغییر دهد که سوای وجود مقدار قابل‌توجه اطلاعات صحیح، شما نتوانید از خود، خانواده،اجتماع وکشورتان دفاع کنید.

در چارت سازمانی کا.گ.‌ب، دپارتمانی به نام دپارتمان A وجود داشت که وظیفه آن، انتشار اطلاعات غلط از سه روش عمده زیر بود:
– جعل اطلاعات
– تأثیرگذاری بر‌ یا ایجاد افراد مؤثر بر افکار عمومی (اینفلوئنسر)
– چاپ و نشر مقالات دروغ در نشریات معتبر

این دپارتمان بودجه‌ای چندین میلیون دلاری داشت. به گفته استنس لاولفچنکو یکی دیگر از ماموران زبده ک.گ.ب، حدود ۱۵ هزار نفر در داخل و خارج از شوروی از زیرمجموعه‌های مستقیم این دپارتمان بودند. تعداد نفراتی بسیار بیشتر از تمام مجموعه وزارت خارجه آمریکا پس از حمله 11 سپتامبر 2001.

لاتیس لاویتمن نیز که نام خود را به لری مارتین تغییر داد می‌گوید: اولین عملیاتش احداث یک فاحشه‌خانه در آلمان شرقی بود تا بتواند سیاستمداران را به دام انداخته و از آن‌ها فیلم و عکس تهیه کند. او حتی در یک عملیات، اسناد واقعی متعلق به آلمان نازی را در یک دریاچه غرق کرد و آن‌ها را پس از مدتی “اتفاقی” دوباره پیدا کرده و به‌وسیله آن علیه آلمان غربی بحران سیاسی ایجاد کرد. تخصص اصلی او در تولید اطلاعات غلط بود: Disinformation؛ ممکن است آن را با پروپاگانده اشتباه بگیرید. اما پروپاگاندا تلاش می‌کند تا به شما بقبولاند چیزی که وجود دارد، درست یا غلط است.درحالی که درDisinformation یک نگاه سامانمند وجود دارد، که در یک پروسه معمولاً طولانی شما را به‌غلط فریب داده و به باور به چیزی مطمئن می‌کند. امروزه همه این موضوع را بانام فیک‌نیوز می‌شناسند.

تولید اطلاعات غلط به‌قدری اهمیت داشت که هر عضو ک.گ.ب موظف بود 25 درصد از زمان خود را در هرروز به تولید ایده‌ها برای انتشار اطلاعات غلط اختصاص دهد. در پایان هرسال، مأموران کا‌.گ.‌ب بر اساس تعداد پیشنهاد‌های خود برای ایجاد اطلاعات غلط (disinformation) ارزیابی می‌شدند. ازجمله ادعاهایی که ک.گ.ب تخم آن‌ها را کاشت و هنوز هم میوه می‌دهد، ادعای قتل پرزیدنت کندی و ادعای اقدام به ترور پاپ از سوی CIAاست.

در مصاحبه‌ای با یوری کلوچین، یکی دیگر از جاسوسان ک.گ.ب، او بیان می‌کرد: هدف و استراتژی ما همیشه این بود که برای اولین بار در یک کشور جهان سوم مقاله‌ای را منتشر کنیم، مانند هند یا تایلند؛ زیرا در این کشورها، خبرنگاران به‌راحتی فریب داده می‌شدند یا رشوه قبول می‌کردند.

پس از 1991 که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید؛ همه گمان کردند، مسئله حل ‌شده است؛ اما این گروه از افسران ک.گ.ب، هنوز وجود داشتند و حکومت جدید روسیه آن‌ها را حمایت کرد. یکی از این افسران جوان که در 1975 به استخدام ک.گ.ب درآمد، ولادیمیر پوتین بود.

پس از سقوط شوروی، همه فکر می‌کردند، عملیات دروغ آنها نیز متوقف‌شده است. معنی دیگرش این بود که دیگر کار ولادیمیر پوتین در ک.گ.ب به اتمام رسیده بود. اما پس از یک دهه، او بازگشت، ابتدا به‌عنوان ریاست سازمان ک.گ.ب که به FSB تغییر نام داده بود، و پس‌ازآن به‌عنوان رئیس‌جمهور روسیه. پوتین فرزند ک.گ.ب و با آن بزرگ‌شده و ذره‌ ذره وجودش با تاریخچه سیاه آن سازمان گره‌خورده بود. به‌محض رسیدن به ریاست جمهوری، او دست به‌کار شد. در چند سال اول ریاست جمهوری خود، تکنیک‌های قدیمی را روی کشورش پیاده‌سازی کرد. پس‌ازآن محدوده نفوذ خود را گسترش داد. در سال 2005 شبکه جهانی راشاتودی را به شعار “بیشتر بپرسید” پایه‌گذاری کرد؛ او اکنون با این شبکه در خانه میلیون‌ها آمریکایی حضور داشت.

اختلاف بین اوکراین و گرجستان در سال 2008، به پوتین اجازه داد که تئوری‌های خود را در یک فضای بزرگ‌تر و بحران واقعی به آزمایش بگذارد و در 2013، به تأمین مالی و تأسیس نهادی به نام “آژانس تحقیقات اینترنتی” اقدام کرد.
این‌ها همه تکه‌های پازلی بود که این شخصیت در حال چیدن کنار هم بود. اقتصاد و نفوذ روسیه در مقابل دولت‌های غربی متحد، کوچک و ضعیف بود؛ پوتین به‌خوبی می‌دانست که اگر کشورهای غربی را علیه یکدیگر بشوراند و آن‌ها را در مقابل یکدیگر قرار دهد، ناگهان قدرت روسیه چندین برابر خواهد شد و او می‌تواند یکی پس از دیگری این کشورها را تسخیر کند (مثلاً اوکراین را باقدرت نظامی، و آلمان را با کمک نیازش به گاز طبیعی). او می‌کوشد که نظم جهانی را با توجه به نیازهای خود تغییر دهد، و پخش اطلاعات غلط (Disinformation) نیز یکی از محبوب‌ترین ابزاری است که پوتین به آن علاقه دارد.

ممکن است، گفته شود که آیا آمریکا از این کارها انجام نمی‌دهد؟ پاسخ بله است. آمریکا بارها سعی کرده تا بر انتخابات دیگر کشورها تأثیر بگذارد، اما تفاوت آن‌ها این است که در آمریکا حتی سازمان‌های اطلاعاتی موظف به پاسخگویی به کنگره هستند؛ برخلاف روسیه و دیگر کشورهای مانند آن که نه پاسخگو هستند و نه کسی شهامت پرسیدن سوأل از آن‌ها را دارد.

سناتور دمکرات ایالت مین (Maine)، جورج میشل در جریان رسیدگی به رسوایی ایران-کنترا، به افسر ارشد CIA می‌گوید “هیچ‌گاه نباید اجازه دهید هدف، وسیله شمارا توجیه کند”.

حال حضور روسیه در اوکراین و تعویق هفته‌ای اعلام نتایج مذاکرات و تردیدها برای توافق برای پوتین یعنی خرید فرصت و به چالش کشیدن طرف‌های غربی چه در میان خودشان (آلمان و ایتالیا به صراحت اعلام کردند که تحریم های سوئیفت علیه روسیه اعمال نمی کنند)، چه در مواجهه با روسیه و چه در مواجه با برجام. پوتین می‌خواهد همه چیز را به بن بست بکشاند تا برنامه خود را عملی کند.

از این رو انتظار می‌رود مسئولان ایران از این فرصت به نفع خود استفاده کنند. اکنون بهترین زمان برای رسیدن به توافق است. توافقی که می‌تواند بازی روسیه را برهم زند. توافقی که حتی می‌تواند آینده سیاسی و اقتصادی ایران را تضمین کند.

 


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید