بحران جدی این روزها تخریب شدید اعتماد عمومی و به‌هم ریختگی

این روزها «حادثه» نیست که اهمیت دارد و این فرآیند بحران‌سازی در کشور است که با اتکا به ابزار بحران سازی، سرمایه‌های اجتماعی را هدف گرفته است. شاید تا پیش از این مدیریت بحران منحصر به خود حادثه بود؛ اما این روزها ماجرا متفاوت است. اساساً خود حادثه مهم نیست. بحران بزرگ‌تر، فرآیند ساخت بحران […]

این روزها «حادثه» نیست که اهمیت دارد و این فرآیند بحران‌سازی در کشور است که با اتکا به ابزار بحران سازی، سرمایه‌های اجتماعی را هدف گرفته است.

شاید تا پیش از این مدیریت بحران منحصر به خود حادثه بود؛ اما این روزها ماجرا متفاوت است. اساساً خود حادثه مهم نیست. بحران بزرگ‌تر، فرآیند ساخت بحران در کشور است که اساساً نسبت یک به یکی با خود حادثه ندارد. بین مرحوم پاشایی و مرحوم هاشمی تفاوتی نیست. هردو می‌تواند بحران بسازند.

ابعاد حادثه اهمیتی ندارد. پلاسکو می‌تواند بحران ساز باشد و سیل سیستان با همان ابعاد بحرانی نشود. ماجرا این است که برخلاف گذشته بحران در خود حادثه نیست و نباید آنجا دنبال مقصر گشت. شهرداری یا دولت یا آتش نشانی یا هیأت امنای پلاسکو و یا مردم و یا هرکسان دیگری نمی‌توانند منشأ بحران باشند. بحران سازی این روزها به جایی منتقل شده که از دسترس مدیران حوادث بحرانی خارج شده وحوزه تخصص دیگری می‌طلبد. اشتباه اساسی و رایج این است که در خود بحران متوقف شویم. امروز پلاسکو و فردا می‌تواند یک بارندگی ساده منشأ بحرانی شود.  سخن بر سر این است که فرآیند ساخت بحران، امروز بحرانی است نه حوادث. مدیریت خود حادثه، به این شکل سنتی که مسوولی اشتباه نکند و حرف نادرست نزند و خطایی رخ ندهد و غیره؛ نه این که غیر مفید باشد اما اصلاح کامل آن نه عملی است و نه مشکلی را حل می‌کند. فرآیند بحرانی ساختن بحران لازم باشد، قلب واقع می‌کند و منتظر حادثه بحرانی نمی‌ماند. جنس بحران پلاسکو و فوت آیت الله و اختلاس‌ها و غیره از نوع اغتشاش فوت مرحوم پاشایی است. همان زمان خاطرم هست که برخی هشدار دادند که ماجرا در پاشایی متوقف نمی‌شود. این جنس فرآیندهای بحران ساز در فوت پاشایی خودش را نشان داد و هرازگاهی به بهانه‌ای، مجدد بازتولید شده است. اما هدف این فرآیند بحران ساز چیست؟ برای توجه دادن به این فرآیند اول از همه باید تعریفمان را از بحران اصلاح کنیم. بحران اجتماعی و حتی امنیتی صرفاً در آشوب خیابانی تعریف نمی‌شود. بحران جدی این روزها تخریب شدید اعتماد عمومی و به‌هم ریختگی در ساخت سرمایه‌های اجتماعی است. بحرانی که در حال وقوع است از بین رفتن اعتماد مردم به مسوولان است. جناح و گروه‌ها نیز تفاوتی ندارند. ادامه این بحران‌سازی‌ها باعث می‌شود مردم، بدنه قدرت را یکپارچه مفسد اقتصادی و ناکارآمد تحلیل کنند. اول مفسد و بعد هم ناکارآمد. ابعاد ویران کننده این بحران به شدت فراتر از سطل آشغال آتش زدن است. مسأله این است که بحران‌سازی از یک حادثه واقعی به چرخه جنون وار پیام مجازی تقلیل یافته است. هر حادثه‌ای در هر ابعادی می‌تواند مستعد ساخت یک بحران اجتماعی باشد. خلاصه این که این روزها «حادثه» نیست که اهمیت دارد و این فرآیند بحران‌سازی در کشور است که با اتکا به ابزار بحران سازی، سرمایه‌های اجتماعی را هدف گرفته است.

بنابراین ابتدا باید تعریفمان را از بحران تغییر دهیم و ماجرا را صرفاً آشوب خیابانی تحلیل نکنیم و بعد هم تمرکز خودمان را از تدبیر یک حادثه بحران‌ساز، به فرآیند بحران سازی تغییر دهیم. بحران در شبکه‌های اجتماعی است؛ نه صرفاً اشتباه فلان مسوول و بهمان سیاستمدار. اشتباه و خطا و تقصیر همیشه هست و اما نباید متوقف ماند. بحران شبکه‌های اجتماعی را خناسان می‌سازند و ساده لوحان باور می‌کنند و بر آن می‌دمند.

منبع : سایت پارس


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید